شمس تذکره ها از همان دوران کودکی، دارای کرامات عجیبی است:
“من کودک بودم خدا را می دیدم. ملک را می دیدم و مغیبات اعلی و اسفل را مشاهده می کردم…” (افلاکی: 2/680). این شمس همان طور که بزرگ می شود دارای قدرتی عجیب می گردد که می تواند بر هرکه خواهد اثر بگذارد؛ مثلا وقتی او از موذن مسجدی تقاضا می کند که در آن جا بیاساید و موذن اجازت نمی دهد، شمس می گوید: “زبانت بیاماساد! فی الحال زبانش برآماسید” (افلاکی: 2/624 و 625) امام مسجد که موذن را در حالت نزع می بیند از شمس تقاضای عفو می کند اما شمس می گوید که کاری است که شده! و فقط لطفی می نماید و در حق موذن دعا می کند که با ایمان بمیرد!
این رمان دارای تکنیک و ساختار خلاقانه و نسبتا قوی است. در داستان حال، زاویهٔ دید، سوم شخص است و در داستان زمان گذشته، زاویهٔ دید، اول شخص است و هر فصل از زبان یک راوی روایت می شود. در این بخش ما با ۱۸ راوی سر و کار داریم؛ مولانا، شمس، کیمیا، کراخاتون، علاءالدین، بهاءالدین و... همه از راویان این بخش هستند. این ها موجب می شود با این که کتاب، روایت محور است و گفتگوها و کنش ها در آن کم است، خسته کننده نباشد؛ ضمن آن که نویسنده برای ایجاد کشش و تعلیق، از داستان زمان حال بهره برده تا لورفتگی موضوع داستان شمس و مولانا را جبران کند. چنان که آمد الیف شافاک تحصیل کردهٔ رشتهٔ مطالعات زنان نیز هست شاید به همین علت هم بازتابی از اندیشه های فمنیستی در کتاب او دیده می شود.