چیستم من زاده یک شام لذتباز/ ناشناسی پیش میراند در این راهم/ روزگاری پیکری بر پیکری پیچید/ من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم/ من به دنیا آمدم تا در جهان تو/ حاصل پیوند سوزان دو تن باشم/ پیش از آن کی آشنا بودیم ما با هم/ من به دنیا آمدم بی آنکه من باشم/ وای از این بازی ‚ از این بازی درد آلود/ از چه ما را این چنین بازیچه می سازی/ رشته تسبیح و در دست تو می چرخیم/ گرم می چرخانی و بیهوده می تازی/ اینجا ستاره ها همه خاموشند/ اینجا فرشته ها همه گریانند/ اینجا شکوفه های گل مریم/ بیقدرتر ز خار بیابانند/ اینجا نشسته بر سر هر راهی/ دیو دروغ و ننگ و ریا کاری/ در آسمان تیره نمی بینم/ نوری ز صبح روشن بیداری
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد/ ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل/ به داس های واژگون شده ی بیکار/ و دانه های زندانی ./ نگاه کن که چه برفی میبارد…./ شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان/ که زیر بارش یکریز برف مدفون شد/ و سال دیگر ، وقتی بهار/ با آسمان پشت پنجره همخوابه میشود/ و در تنش فوران میکنند/ فواره های سبز ساقه های سبک بار/ شکوفه خواهد داد ای یار ، ای یگانه ترین یار/ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…
شعر اول لذت متن خیلی باحاله