فلسفه، دوست داشتن خردمندی است و فیلسوف دوستدار خردمندی و خردورزی، اما هرکس که چیزی را دوست می دارد بدین معنی نیست که مطلوب خود را به دست آورده و او را در آغوش گرفته، نه بلکه بدین معنی است که دنبال چیزی که دوست دارد می رود، و بسا که هرگز به مطلوب خود نمی رسد، ولی او البته سست نمی شود و راه تفکر و «فلسفیدن» خود را ادامه می دهد. فلسفه، در واقع همین طی طریق و سپردن راه است، و آنچه از افکار و اندیشه های بزرگ و همین طور اکتشافات و اختراعات سترگ پدید آمده، نتیجه همین پژوهش و دوستداری حقیقت و سپردن راه های سخت کنجکاوی و بررسی بوده و بس. اپیکور (وفات، 270 ق م) فیلسوف یونانی می گفته است که «تنها یونانیان تفلسف می کنند!» (سیمون ون دن برگ، ترجمه تهافت التهافت ابن رشد، 1/2، به نقل از Diog Laert,X,117) و نیز گذشته از اظهار اعجاب و خضوع ابن سینا در برابر ارسطو (در مقدمه «منطق» شفاء)، ابن میمون قرطبی (وفات، 1204 ه) در دلاله الحائرین (1/71، ترجمه انگلیسی) می گوید: «هرکس باید بداند که آنچه از این {مباحت} فلسفی که مسلمانان، معتزله و نیز اشاعره، بدان پرداخته اند اقتباس از یونانیانی است که فلسفیده اند، و یا از سریانیانی است که خود را به انتقاد آن فیلسوفان مشغول ساخته بوده اند و لاغیر...». امروزه البته پژوهشگران، چنین یونان پرستی افراطی را نمی پذیرند و فلسفیدن اقوام دیگر از جمله مصریان، کلدانیان و ایرانیان و جز آنها را نیز در بارور شدن فلسفه دخیل می شمارند، ولی به اهمیت بسزای یونانیان و حکیمان یونانی بسیار بها می دهند و فرهنگ و تمدن غربی را ادامه همان سنت فلسفی یونانی می شمارند.