تصویری که دیگران از شما در ذهنشان دارند بر شیوهی برقراری ارتباط آنها با شما و عمل به محتوای این ارتباط تأثیر دارد. فهمیدن اینکه چگونه افراد نسبت به یک دیگر دیدگاههای مختلفی پیدا میکنند (مثلا نحوهی شکلگیری نظر کارمندان یک شرکت نسب به سایر همکاران خود) کمی پیچیده است. عوامل متعددی بر تصویری که از کسی در ذهن دیگری شکل میگیرد تأثیرگذار هستند؛ عواملی مثل: طبع و شخصیت فرد؛ توانایی، تخصص و تجربهی او؛ جنبههای مختلف شیوهی مدیریتی فرد؛ و میزان موفقیت و نتایجی که به دست آورده است. حتی ظاهر افراد نیز به عنوان یک عامل تعیین کننده تلقی میشود. قطعا، یکی از عوامل مهم دیگر سبک و سیاق ارتباطی افراد است. برای مثال، تصور کنید مدیری را که هرگز وقتش را به تعامل با دیگران، مخصوصا مشاوره دادن به آنها اختصاص نمیدهد؛ تمام صحبتهایش مختصر است؛ و یادداشتهایی که برای کارمندانش میگذارد از یک خط تجاوز نمیکند. چنین مدیری به ندرت نزد دیگران محترم و محبوب است. نوع دیگر، که به ندرت احترام و علاقهی کارمندانش را جلب میکند، مدیری است که همیشه در تصمیمات خود دچار شک و تردید است؛ چنین مدیری فاقد توانایی لازم برای تعیین راهبردها و اهداف مشخص و صریح است. پس، گاه ممکن است مشکل از محتوای پیام نباشد؛ بلکه، ضعف در سبک و سیاق ارتباطی افراد، ممکن است باور و تصویر مثبتی که دیگران دربارهی آنها دارند را کم رنگ کند. این جنبه از فرآیند تصویرسازی ممکن است با شدت بیشتری رو به زوال برود، اگر با ضعف در مهارتهای ارسال پیام همراه شود. برای مثال، اگر مدیر یک سازمان به بیکفایتی در زمینههایی مثل برگزاری جلسات، ارائهی طرحهای کاری، و نوشتن گزارش مشهور باشد، هیچکدام از کارمندان، پیامش را جدی نخواهند گرفت. زیرا، اینگونه پیام مطمئا مملو از زیادهگویی، تکرار بیهوده، سخنان درشت، و ساختار پیچیده و غیرقابل فهم خواهد بود. به همین نحو، برخی شیوههای ارسال پیام مورد استقبال شنونده قرار نمیگیرند. زمانی که پیامی خوب به شیوهای بد بیان میشود، شنونده نخواهد گفت: "چه ایدههای خوبی! ای کاش شیوهی بیانش بهتر میبود!" بلکه، به احتمال زیاد، شنونده خواهد گفت: "چه ارائهی ناقصی! شرط میبندم ایدههای طرح شده نیز چنگی به دل نمیزدند!"