کتاب فیلسوفی انسان ها را بررسی می کند

A Philosopher Looks at Human Beings
کد کتاب : 143676
مترجم :
شابک : ‭978-9644891908‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 214
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب فیلسوفی انسان ها را بررسی می کند اثر مایکل روس

کتاب «فیلسوفی انسان ها را بررسی می کند» نوشته مایکل روس، کاوشی در ماهیت انسان از دریچه‌ی فلسفه و زیست‌شناسی تکاملی است. روس، فیلسوف برجسته ای که به دلیل فعالیت هایش در زمینه فلسفۀ زیست شناسی شناخته شده است، با استفاده از طیف گسترده ای از دیدگاه های فلسفی و علمی، به این پرسش دیرینه، یعنی معنای «انسان بودگی» می پردازد. او کتابش را با بررسی این سوال آغاز می کند که آیا اساسا انسان ها موجوداتی خاص و متمایزی هستند یا خیر؟ او دیدگاه های مختلفی از جمله دیدگاه های مذهبی، سکولار و خلقت گرایانه را بررسی می کند. با این حال به نظر وی، درک ماهیت انسان نیازمند رویکردی علمی است، به ویژه از طریق بینش های ارائه شده توسط زیست شناسی تکاملی. به همین دلیل در فصول بعدی کتاب به یافته های زیست شناسی تکاملی در باب طبیعیت انسان پرداخته شده است. روس توضیح می دهد که برای درک رفتار، اخلاق و ساختارهای اجتماعی انسان، باید گذشته تکاملی آن را در نظر گرفت. او در مورد اینکه چگونه انتخاب طبیعی و انطباق، بر صفات و رفتارهای انسان تأثیر گذاشته است، بحث می‌کند. وی دو جهان بینی اولیه را بررسی می کند: دیدگاه ارگانیسمی که جهان را موجودی زنده با انسان به عنوان بالاترین بخش آن می بیند و دیدگاه مکانیکی که جهان و انسان ها را همچون یک ماشین پیشرفته تصویر می کند. بخش قابل توجهی از کتاب نیز به بررسی مفاهیم زیست شناسی تکاملی در حوزۀ اخلاق اختصاص یافته است. به بیان نویسنده، حس اخلاقی ما محصول تکامل است که بر اساس نیاز به همکاری اجتماعی و بقا شکل گرفته است. او بحث می‌کند که چگونه این رویکرد، دیدگاه‌های سنتی اخلاق را کنار زده و پرسش‌های جدیدی را درباره ماهیت رفتار اخلاقی مطرح می‌کند. به واقع، در حالی که انسان‌ها توانایی‌های شناختی و دستاوردهای فرهنگی منحصربه‌فردی دارند، هنوز هم می‌توان آنها را در چارچوب زیست‌شناسی تکاملی و در کنار دیگر موجودات این کرۀ خاکی، درک کرد. جالب توجه است که بخشی از کتاب نیز به مباحث اگزیستانسیالیسم پرداخته است. نویسنده درباره چگونگی تلاقی اگزیستانسیالیسم و تأکید آن بر آزادی و مسئولیت فردی با بینش های زیست شناسی تکاملی بحث می کند و دیدگاهی متفاوت از ماهیت انسان ارائه می دهد که هر دو دیدگاه علمی و اگزیستانسیالیستی را در بر می گیرد.

کتاب فیلسوفی انسان ها را بررسی می کند

مایکل روس
مایکل روس زاده ۲۱ ژوئن ۱۹۴۰ در بیرمنگام انگلستان، یک فیلسوف زیست‌شناسی در دانشگاه ایالتی فلوریدا است که به خاطر کارهایش در زمینه مناقشه بین نظریه فرگشت و آفرینش‌گرایی، و نیز در زمینه تعیین حدود علم مشهور شده است. وی خود را یک خداناباور می‌داند ولی معتقد است، نظریه فرگشت با ایمان مسیحی می‌تواند سازگاری داشته باشد.
قسمت هایی از کتاب فیلسوفی انسان ها را بررسی می کند (لذت متن)
آیا در انسان‌ها نظام‌های اخلاقی متفاوتی داریم؟ منظورم تفاوت درون گونۀ انسان نیست چون همان‌طور که در فصل قبلی دیدیم گونۀ انسان یکنواختی زیادی دارد. البته با وجود اینکه ممکن است تفاوت‌های فردی‌ای میان ما انسان‌ها باشد، مثلا من بعضی روزها خیلی دمق و بی‌انگیزه می‌شوم اما همسرم خانم مصمم و بااراده‌ای است، ما انسان‌ها مثل پرده‌بالان نیستیم که ساختارهای بسیار سازمان‌یافته‌ای داشته باشیم. هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای ندارم که فرض کنم مردان و زنان قوانین اخلاقی متفاوتی دارند یا از قوانین اخلاقی متفاوتی پیروی می‌کنند. اما دربارۀ گونۀ انسان به‌مثابه یک کل چطور؟ آیا گونۀ انسان می‌تواند نظام‌های متفاوتی داشته باشد؟ گویا کانت (۱۷۸۵) این‌طور فکر می‌کرده است. دست‌کم، او فکر می‌کرده است از لحاظ منطقی امکان‌پذیر است ما جامعه‌ای بدون اخلاقیات داشته باشیم که در آن همه‌چیز از روی عقل و بده‌بستان انجام می‌شود؛ من به تو خواهم بخشید اما تو در عوض به من چه می‌بخشی؟ اما از موثر واقع شدن چنین نظامی مطمئن نبوده است؛ یکی از نکاتی که کانت به آن اشاره می‌کند این است که زمان ارزشمند است و در جامعه‌ای با یک سیستم بده‌بستانی صرف که در آن همه‌چیز دربارۀ نفع شخصی است، همکاری شاید موثر واقع نشود. اگر مجبور بودیم هر تصمیمی را موبه‌مو سبک‌سنگین کنیم، نمی‌توانستیم درست عمل کنیم. مثلا، فرض کنید کودکی جلوی اتوبوس می‌دود. نمی‌توانیم صبر کنیم تا احتمال نجات دادن کودک، آسیب دیدن یا ندیدن خودمان یا پاداش احتمالی بابت نجات دادن او را بررسی کنیم. تا بخواهیم این محاسبات را انجام دهیم، کودک مثل ربکای بیچاره که آن‌قدر درها را به هم کوبید تا مجسمۀ بالای سرش را واژگون کرد نابود می‌شود: «او را نقش زمین کرد! او را پخش زمین کرد! گویا که این‌طور بود.»