آیا در انسانها نظامهای اخلاقی متفاوتی داریم؟ منظورم تفاوت درون گونۀ انسان نیست چون همانطور که در فصل قبلی دیدیم گونۀ انسان یکنواختی زیادی دارد. البته با وجود اینکه ممکن است تفاوتهای فردیای میان ما انسانها باشد، مثلا من بعضی روزها خیلی دمق و بیانگیزه میشوم اما همسرم خانم مصمم و باارادهای است، ما انسانها مثل پردهبالان نیستیم که ساختارهای بسیار سازمانیافتهای داشته باشیم. هیچ دلیل قانعکنندهای ندارم که فرض کنم مردان و زنان قوانین اخلاقی متفاوتی دارند یا از قوانین اخلاقی متفاوتی پیروی میکنند. اما دربارۀ گونۀ انسان بهمثابه یک کل چطور؟ آیا گونۀ انسان میتواند نظامهای متفاوتی داشته باشد؟ گویا کانت (۱۷۸۵) اینطور فکر میکرده است. دستکم، او فکر میکرده است از لحاظ منطقی امکانپذیر است ما جامعهای بدون اخلاقیات داشته باشیم که در آن همهچیز از روی عقل و بدهبستان انجام میشود؛ من به تو خواهم بخشید اما تو در عوض به من چه میبخشی؟ اما از موثر واقع شدن چنین نظامی مطمئن نبوده است؛ یکی از نکاتی که کانت به آن اشاره میکند این است که زمان ارزشمند است و در جامعهای با یک سیستم بدهبستانی صرف که در آن همهچیز دربارۀ نفع شخصی است، همکاری شاید موثر واقع نشود. اگر مجبور بودیم هر تصمیمی را موبهمو سبکسنگین کنیم، نمیتوانستیم درست عمل کنیم. مثلا، فرض کنید کودکی جلوی اتوبوس میدود. نمیتوانیم صبر کنیم تا احتمال نجات دادن کودک، آسیب دیدن یا ندیدن خودمان یا پاداش احتمالی بابت نجات دادن او را بررسی کنیم. تا بخواهیم این محاسبات را انجام دهیم، کودک مثل ربکای بیچاره که آنقدر درها را به هم کوبید تا مجسمۀ بالای سرش را واژگون کرد نابود میشود: «او را نقش زمین کرد! او را پخش زمین کرد! گویا که اینطور بود.»