روز عید است و مردم از حکمران اورشلیم میخواهند که یک زندانی آزاد گردد. از میان دو محکوم، «عیسی ناصری» و «باراباس» باید یکی را انتخاب کرد و عجیب است که باراباس تبهکار، آزاد و عیسی ناصری به مرگ محکوم میشود.
«باراباس» آزاد و «عیسی» به صلیب کشیده میشود. از این به بعد زندگی باراباس تحت شعاع این اتفاق قرار میگیرد.
چرا مردی نیک خواه چون عیسی باید مصلوب شود و تبهکاری چون باراباس زنده بماند؟! گویی «باراباس» از این به بعد زیر سیطره عیسی ناصری قرار میگیرد. کتاب از جذبه فراوانی برخوردار است. نثر خاصی دارد که ما را به فکر وا می دارد. نویسنده چقدر راحت و ساده داستان را تعریف میکند ولی گیرا که ما را به دنبال خود میکشاند.
کتاب باراباس