کتاب دورتر از شاخه نیلوفر

Farther than the lotus branch
کد کتاب : 14771
مترجم :
شابک : 978-6226310277
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 81
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 26 آذر

معرفی کتاب دورتر از شاخه نیلوفر اثر محمود درویش

محمود درویش (1941-2008)، شاعر، نویسنده، و فیلسوف فلسطینی بود که برای شعرهای خود درباره عشق، زندگی، امید و ملتش مشهور است. او به عنوان یکی از شاعران برجستهٔ عصر معاصر عربی شناخته می‌شود و اثراتی عمیق در ادبیات فلسطینی و عربی گذاشته است. درویش به زبان عربی، انگلیسی و عبری شعر می‌سراید و آثار او در دیوان‌ها، کتاب‌های داستان کوتاه و مقالات پیدا می‌شود.

در دوران دانشجویی در دانشگاه دمشق و بیروت، درویش در فعالیت‌های سیاسی فعالیت می‌کرد و به عنوان عضو گروه‌های فلسطینی مقاومت در این دو شهر شناخته می‌شد. زندگی و فعالیت‌های سیاسی او تأثیر قابل توجهی بر اشعارش گذاشت و موضوعات سیاسی و اجتماعی بخشی از آثار او را تشکیل می‌دهد.

درویش برای شعرهایش از زبان ساده و قوی استفاده می‌کند و با انتقاد از سیاست‌های ستم‌آمیز و نظام‌های اشغالی، هویت ملت فلسطین را بیان می‌کند. او به ویژه در دوران تصاعد جنبش‌های مقاومت فلسطینی، از جمله انتفاضه‌ها، برای مردم خود الهام‌بخش بود و با قدرت شعرهایش موج‌هایی از انرژی و امید در قلب مردم به‌وجود آورد.

درویش در زمان زندگی و پس از درگذشت نیز، تأثیر بزرگی بر فرهنگ و ادبیات فلسطین و عربی گذاشته است. آثار او همچنان توسط شاعران و نویسندگان ادامه و رونق دارند و در سراسر جهان تعریف و تمجید می‌شوند.

کتاب دورتر از شاخه نیلوفر

محمود درویش
محمود درویش (زادهٔ ۱۳ مارس ۱۹۴۱ – ۹ اوت ۲۰۰۸) شاعر و نویسنده فلسطینی بود. او بیش از سی دفتر شعر منتشر کرد و شعرهای او که بیشتر به مسئله فلسطین مربوط می‌شد در بین خوانندگان عرب و غیر عرب شهرت و محبوبیت داشت. برخی از شعرهای او به فارسی ترجمه و منتشر شده‌است. وی مدتی عضو سازمان آزادیبخش فلسطین بود و در ۱۹۹۳ در اعتراض به پذیرش پیمان اسلو از این سازمان استعفا داد. درویش از تشکیل دولتی مستقل در کنار کشور اسرائیل دفاع می‌کرد. او میهن‌پرستی بود که با گرایش‌های یهودی&zwn...
دسته بندی های کتاب دورتر از شاخه نیلوفر
قسمت هایی از کتاب دورتر از شاخه نیلوفر (لذت متن)
شق قهوه خانه ای کوچک است دو پیمانه شراب سفارش می دهم یکی را به سلامتی خودم می نوشم و یکی به سلامتی تو دو کلاه با خود آورده ام و یک چتر باران می بارد بیشتر از هر روز دیگر باران می بارد و تو داخل قهوه خانه نمی شوی با خود می گویم: شاید کسی که منتظرش هستم، منتظرم باشد و شاید منتظر مردی دیگر شاید هم منتظر هر دوی ماست هیچکدام مان را نمی شناسد و با خود می گوید: (چشمهایت چه رنگی است؟ چه شرابی دوست داری؟ نامت چیست؟ و چگونه صدایت کنم وقتی از برابر چشمانم می گذری؟) عشق مانند قهوه خانه ای کوچک است