کتاب مرد بودن به اندازه کافی

Man Enough: Undefining My Masculinity
بی تعریف کردن (تعریف زدایی) مردانگی
کد کتاب : 149418
مترجم :
شابک : 978-6222209179
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 320
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2021
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---
جاستین بالدونی
جاستین لوئیس بالدونی (زاده ۲۴ ژانویه ۱۹۸۴) بازیگر و فیلمساز آمریکایی است. او بیشتر به خاطر ایفای نقش رافائل سولانو در درام رمانتیک طنز جین باکره (2014-2019) و همچنین کارگردانی فیلم های پنج فوت جدا (2019)، ابرها (2020) و با ما به پایان می رسد (2024) شناخته شده است.
قسمت هایی از کتاب مرد بودن به اندازه کافی (لذت متن)
هنگامی که تصمیم گرفتم در انظار عمومی راجع به تحقیقاتم درمورد مردانگی صحبت کنم، اغلب عبارت «بازتعریف مردانگی» را به‌‌کار می‌‌بردم. می‌‌خواستم باب گفت‌‌وگویی جدید را دراین‌‌باره باز کنم که چگونه می‌‌توانیم تعریف مردانگی را به‌‌گونه‌‌ای بسط دهیم که تعداد بیشتری از ما مردها و نقش‌‌های ما را شامل شود. برای تحقق این امر باید مطمئن می‌‌شدم این موضوع شامل حال من می‌‌شد؛ اینکه من تنها نبودم و اجازه داشتم همانی باشم که بودم، فردی باانگیزه، حساس، انعطاف‌‌پذیر، عجول، جاه‌‌طلب، لجوج، هیجانی، جایزالخطا و بااین‌‌حال وابسته. تمام اطلاعات مربوط به مرد بودن در این جهان تعریفی از مردانگی به دست داد که مجبورم کرد علیه خودم به مبارزه برخیزم. نه‌‌تنها مجبور شدم احساساتم را سرکوب کنم، بلکه باید از آن‌‌ها فاصله هم می‌‌گرفتم. نه تنها باید احساس نگرانی و شرمساری خود را نادیده می‌‌گرفتم، بلکه باید به آن‌‌ها بی‌‌احترامی هم می‌‌کردم. نه‌‌تنها باید بر چهرۀ خود نقاب می‌‌زدم، بلکه باید لباسی کاملا زرهی نیز می‌‌پوشیدم تا از خود دربرابر حملات وارده حفاظت کنم. درنهایت، وقتی یاد گرفتم چگونه میدان جنگ را کنترل کنم و از حملات بگریزم، متوجه شدم لباس کاملا زرهی از من دربرابر حملاتی که منشأ درونی دارند محافظت نمی‌‌کند و بازتعریف مردانگی فقط فاصلۀ بین من و لباس زرهی را بیشتر می‌‌کند، اما زره را از تنم درنمی‌‌آورد. من می‌‌خواهم این زره را درآورم. من نمی‌‌خواهم مردانگی را از نو تعریف کنم. من می‌‌خواهم مردانگی را بدون تعریف کنم. کاش می‌‌توانستم بگویم این سفر سفری جالب بود، اما نبود. البته این را هم باید درنظر گرفت که من قبلا هیچ کتابی ننوشته‌‌ام و مطابق شنیده‌‌هایم این سفر برای هیچ‌‌کس جالب نیست؛ کاملا برعکس است، البته به‌‌گونه‌‌ای عجیب و درعین‌‌حال خوب. مثل این می‌‌ماند که دلی از عزای کیک شکلاتی درآورید و بعد حالت تهوع به شما دست بدهد، اما از لحاظ احساسی ارضا شده باشید. به نظر من این فرایند از برخی جهات جنبۀ درمانی دارد و از جهات دیگر واقعا عجیب، سخت و ناراحت‌‌کننده است. آسیب‌‌های روانی‌‌ای را در خود کشف کردم که از وجود آن‌‌ها بی‌‌خبر بودم چه رسد به احساساتی که درمورد آن‌‌ها داشتم. در ابتدا، با دلایلی که برای نوشتن این کتاب داشتم کلنجار رفتم و راستش را بخواهید نمی‌‌دانستم اصلا باید چنین کتابی بنویسم یا خیر. پس از گذشت روزها، ماه‌‌ها و سال‌‌ها متوجه شدم که مدام به عقب برمی‌‌گردم و دیدگاه‌‌ها و نظراتم را که با مرور زمان تغییر می‌‌کنند، بازنویسی و به‌‌روز می‌‌کنم. گمان می‌‌کنم نوشتن این کتاب برایم دشوار بود، چون پیش خود فکر می‌‌کردم چگونه می‌‌توانم کتابی درمورد تجارب و افکارم راجع به مردانگی بنویسم درحالی‌‌که احساس می‌‌کنم این تجارب و افکار هر روز خدا تغییر می‌‌کنند؟ در صنعت سرگرمی ما اغلب به‌‌شوخی می‌‌گوییم که فیلم هرگز ساخته نمی‌‌شود، فقط اکران می‌‌شود، اما درمورد کتاب چطور؟ پس نویسندگان دیگر چگونه این کار را انجام می‌‌دهند؟ واژه‌‌ها جاودانه‌‌اند. اگر دیدگاه و نظراتم تغییر کنند نمی‌‌توانم آن‌‌ واژه‌‌ها را پس بگیرم. اگر تفکرم تحول یابد، اگر با فراگیری یا خواندن مطلبی دیدگاهم عوض شود یا درک و شعورم به چالش کشیده شود، نمی‌‌توام برگردم و این کتاب را به‌‌روز کنم، کتابی که در این مرحله از زندگی‌‌ام به موجودی زنده و شبیه بچه تبدیل شده است. ازاین‌‌رو، یاد گرفته‌‌ام با این واقعیت کنار بیایم که ممکن است نگارش این کتاب خاص به پایان برسد، اما یادگیری و رشد من به پایان نمی‌‌رسد و تا زمانی که نفس می‌‌کشم هرگز متوقف نمی‌‌شود. این کتاب خاطره نیست، پویشی شخصی است که سعی دارد چشم‌‌اندازم را تنظیم کند و در این