1. خانه
  2. /
  3. کتاب مرد کوچک آرکانژلسک

کتاب مرد کوچک آرکانژلسک

نویسنده: ژرژ سیمنون
1 از 1 رأی

کتاب مرد کوچک آرکانژلسک

The Little Man from Archangel (Le Petit Homme D'arkhangelsk)
انتشارات: قطره
٪15
195000
165750
معرفی کتاب مرد کوچک آرکانژلسک
کتاب مرد کوچک آرکانژلسک (Le Petit Homme d'Arkhangelsk, roman) رمانی از ادبیات بلژیک نوشتهٔ ژرژ سیمنون است. این رمان در نه بخش نگاشته شده و راوی آن سوم‌شخص است. داستان این رمان با ابراز عقیدهٔ راوی دربارهٔ دروغ گفتن شخصیتی از کتاب در جواب به «فرنان لوبوک» آغاز شده است؛ دروغی که به او الهام شد و او از روی خجالتو به‌علت عدم خونسردی، کلماتی را که به زبانش آمد، تغییر نداد. عنوان بخش‌های این رمان عبارت است از «رفتن ژینا»، «عروسی ژوناس»، «میز بیوه»، «ملاقات با فردو»، «خانهٔ آبی»، «مأمور دوچرخه‌ران»، «پرنده‌فروش»، «توکای باغ» و «دیوار باغ».
درباره ژرژ سیمنون
درباره ژرژ سیمنون
ژرژ سیمنون، زاده ی فوریه ۱۹۰۳ و درگذشته ی ۴ سپتامبر ۱۹۸۹، نویسنده ی بلژیکی بود. از وی که به خاطر نوشتن رمان های پلیسی شهرت داشت نزدیک به ۵۰۰ رمان و تعداد بسیاری آثار کوتاه منتشر شده است. سیمنون خالق شخصیت کمیسر مگره یکی از سرشناس ترین کارآگاه های ادبیات پلیسی جهان است.ژرژ ژوزف کریستین سیمنون در ۱۳ فوریه سال ۱۹۰۳ در شهر لیژ بلژیک به دنیا آمد. پدرش دزیره در یک شرکت بیمه حسابدار بود.ژرژ در سال های ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۴ در مدرسه ی سن آندره به تحصیل پرداخت و با آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ به کالج سن لویی رفت که دبیرستانی تحت نظارت ژزوئیت ها بود. تا پیش از ۱۹۱۸ به مشاغل مختلفی از جمله شاگردی در کتابفروشی پرداخت، اما در ژانویه آن سال در پی بیماری پدرش ترک تحصیل کرد و در نشریه ی گازت دو لیژ به عنوان خبرنگار مشغول کار شد.این شغل به او امکان داد با گروه های و طبقات مختلف مردم از جمله افرادی که در هتل های ارزان قیمت اقامت داشتند، وقتشان در نوشگاه ها سپری می شد و گهگاه گذارشان به ادره پلیس می افتاد سر و کار پیدا کند و با منش و رفتار آن ها به خوبی آشنا شود. این آشنایی زمانی که بعدها نویسندگی حرفه اصلی اش شد بسیار به کار آمد. کار در گازت که روزنامه ای پرتیراژ و عامه پسند بود باعث شد تا مهارت های تندنویسی و ویرایش سریع متون نوشتاری را به خوبی فرا بگیرد. عادت تندنویسی تا پایان کار حرفی اش با او ماند به نحوی که می توانست یک رمان کامل را تنها در سه ساعت بنویسد و آماده ی چاپ کند!سیمنون در خلال جنگ جهانی دوم در وانده می زیست و در همین دوران بود که با آندره ژید نویسنده ی نامدار فرانسوی آشنایی یافت. در ۱۹۴۵ پس از آن که گشتاپو به یهودی بودن وی شک برد، از فرانسه اشغال شده گریخت و به آمریکا رفت. دوران اقامت در آمریکا از خلاقانه ترین ایام زندگی زندگانی پربار سیمنون بود. در ۱۹۵۵ بار دیگر به اروپا بازگشت و نخست در فرانسه و سپس در سوئیس اقامت گزید. در ۱۹۷۲ عملا داستان نویسی را کنار گذاشت و به نگارش زندگینامه ی خود پرداخت.خودکشی دخترش ماری ژو در ۱۹۷۸ باعث شد تا سال های پایانی عمر را در اندوه و تنهایی سپری کند. در ۱۹۸۴ به علت تومور مغزی مورد عمل جراحی قرار گرفت و ظاهرا بهبود یافت اما طی چند سال بعد وضع جسمانی اش به وخامت گرایید و در شب چهارم سپتامبر ۱۹۸۹ در شهر لوزان سوئیس، هنگامی که درخواب بود، از دنیا رفت.
قسمت هایی از کتاب مرد کوچک آرکانژلسک

مشکلات از آن روز شروع نشد، اما او احساس کسی را داشت که ناقل نوعی بیماری است. بعدازظهر، خوشبختانه مشتری‌ها در مغازه زیاد بودند، و آقای لوژاندْر را هم دید، کنترلچی بازنشسته‌ی قطار، که روزی یک و گاهی دو کتاب می‌خواند، می‌آمد و شش کتاب را باهم عوض ‌می‌کرد، و روی یک صندلی می‌نشست تا صحبت کند. پیپ مرشام می‌کشید که با هر استنشاق غل‌غلی می‌کرد، و چون عادت داشت تنباکوی برافروخته را با انگشت بفشرد، اولین بند انگشت اشاره‌اش قهوه‌ای روشن شده بود. او نه بیوه بود و نه مجرد. همسرش، قدکوتاه و لاغر، با کلاه مشکی روی سر، سه بار در هفته می‌آمد خرید، جلو تمام غرفه‌ها می‌ایستاد، و قبل‌از خرید یک دسته تره‌فرنگی بر سر قیمت چانه می‌زد. آقای لوژاندْر نزدیک یک ساعت ماند. در باز بود. در سایه‌ی بازار سرپوشیده، سیمان که با آب زیاد شسته شده بود آهسته خشک می‌شد و لکه‌های آب بر آن به‌جا می‌ماند. چون پنجشنبه بود، گروهی از بچه‌ها تصاحبش کرده بودند و این‌بار کابوی‌بازی می‌کردند. دوسه مشتری حرف کارمند بازنشسته را قطع کرده بودند و او در مقام مشتری ثابت منتظر مانده بود که ژوناس کار آن‌ها را راه بیندازد تا گفتگو را درست از آن جایی که قطع شده بود از سر بگیرد. «داشتم می‌گفتم...» در رأس ساعت هفت، ژوناس دودل بود که آیا در را قفل کند و برود در رستوران پپیتو شام بخورد؛ به‌نظرش باید این کار را انجام می‌داد، اما جرئتش را نداشت. ترجیح داد میدان را دور بزند و از لبنیاتی کوتل چند تخم‌مرغ بخرد، و آنجا، همان‌طور که انتظارش را داشت، خانم کوتل ازش پرسید: «ژینا نیست؟» این‌بار بدون اطمینان جواب می‌داد: «رفته بورژ.»

مقالات مرتبط با کتاب مرد کوچک آرکانژلسک
داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق
داستان های معمایی و تریلر، قلمرو هیجان و تعلیق
ادامه مقاله
اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب مرد کوچک آرکانژلسک" ثبت می‌کند