به کندی حلزون راه میرفتم ولی قلبم به سرعت یک آهو می تپید با یک اشتباه کوچک این راز آشکار می شد و هیچ کدام زنده نمی ماندیم باد سرد بالای کوهستان پرزورتر وزید و اشکم را درآورد. نمیدانم چرا یک دفعه لبخند زدن سخت شد. آیا موفق می شویم؟ چند نفر از گروه کوچک ما زنده می ماند.