فردریش هایک با استناد به تجربه کشورهای اردوگاه شرق استدلال میکرد به اندازهای که دولتها بزرگ میشوند و در معشیت جامعه نقش پیدا میکنند انسانها آزادیشان را از دست میدهند و با افتادن در «مسیر بردگی» به چاکران دولتها تبدیل میشوند این استدلالی بود که از نیمه دوم قرن بیستم روز به روز بیشتر مورد استفاده جناج راست و اقتصاددانان نوکلاسیک قرار گرفت، به صورتی که موجب مصادرة آرمان آزادی از سوی آنان شد. جوزف استیگلیتز، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، در اثر جدید و خواندنی خود مغالطات این نظر را میشکافد و با اشاره به تجربه دهههای گذشته مفصلا تشریح میکند که چگونه استدلال مزبور به اسارت انسانها انجامید. ازجمله توضیح میدهد که آزادی مشتمل است بر آزادی از نیاز به صورتی که انسان نیازمند به هیچوجه آزاد نیست، حال آنکه مسیر نولیبرالها و نوکلاسیکها به افزایش سرسامآور نابرابری و نیاز هم در غرب و هم در سراسر جهان انجامید. از نظر استیکتیر آزادی به معنای وسعتیافتن مجموعه فرصتهای پیشروی افراد است، امری که بدون مداخله سنجیده دولتها میسر نمیشود. پیام استیگلیتز در اثر جدیدش آن است که هواداران برابر بیشتر اقتصادی باید آرمان «آزادی» را از راستگرایان و لابیهای ثروتمندان پس بگیرند.