این کتاب داستان بلند طنزی است که بدون مقدمه شروع میشود؛ پسری که برای گذراندن دوران خدمت سربازی به تهران آمده و خانه اجاره کرده، همسایه خانمی میانسال به نام «گل» میشود که مادرزن صاحبخانه است.
داستان از جایی شکل میگیرد که او دلباخته نوه حاجخانم یعنی «نفس» میشود و خود را درگیر ماجراهای آنها میکند.
زاویه دید این کتاب منراوی اصلی است و راوی به طور مستقیم افکارش را با مخاطب در میان میگذارد. بخشی از طنز کتاب نیز به همین افکار مربوط میشود که با مسائل اجتماعی هماهنگ شده و حرفی برای گفتن دارد.
زمینهسازی اتفاقات در فصلهای ابتدایی بهوسیله دیالوگها و موقعیتهای مختلف بهدرستی انجام میشود و کمی طول میکشد تا شوخیها جان بگیرند.
با آمدن «آقا شعبان» و پیشآمدن چالشهای فوتبالی بین او و حاجخانم، موقعیتهای طنز بیشتر میشود و شوخیهای راوی آنها را تکمیل میکند.
این شوخیها باعث میشود که راوی صرفا قصهگویی نکند و مخاطب با یک داستان معمولی روبرو نشود. همچنین مخاطب میتواند مسائل مختلف ورزشی و اجتماعی را از نگاه چندوجهی نویسنده ببیند، به آن بخندد، کمی فکر کند و از آن بگذرد تا به ادامه داستان برسد.
در «حاجخانم گل فوتبال» شخصیتها از پدر و مادر راوی، حاجخانم، بچههای محله، برادران میوهفروش و سوپرمارکت و حتی «نفس» بهاندازه خودشان ایفای نقش میکنند و صحبتهایشان را طولانی نمیکنند.
احترام به بزرگترها و خانواده، آداب عاشق شدن و ابراز علاقه و عاقبت نداشتن دروغگویی از جمله نکاتی است که در این کتاب آمده و با زبان طنز به خواننده گوشزد میشود.
تضاد و تناقض در موقعیتهای پیشآمده، استفاده از اطلاعات ذهنی و دانستههای خواننده و استفاده از جملات کوتاه از ویژگیهای این کتاب است که باعث میشود مخاطب خود را در دل داستان پیدا کند.
بنیامین کلاچاهی ثابت، نویسنده ایرانی متولد ۱۳۷۳ می باشد.
امروز ۱۳ آذر ۱۴۰۰ است پنجروز پیش بود که لیونل مسی هفتمین توپ طلایش را گرفت؛ اما این جایزه در مقایسه با قلب طلای پسری، ایرانی که نفس خانم صاحب آن شد ارزش چندانی ندارد؛ چراکه پسری مثل من حاضر است تعهد پرداخت چندید برابر همه توپهای طلای تاریخ فوتبال را در قالب سکه مهریه امضا کند و این در حالی است که هیچکدام از روسای فیفا حاضر نیستند از عشق یک فوتبالیست به زندان بروند.