ارائه جذاب رورتی از تاریخ اندیشه ی معاصر از حیث دامنه و نفوذ چشمگیر است.
«ما چه تصوری باید از نسبت خود با سنت فلسفی غرب داشته باشیم؟» در قرن حاضر سه پاسخ به این پرسش داده شده است، پاسخ هایی که با سه تلقی از هدف فلسفه ورزی تناظر دارند: پاسخ هوسرلی یا «علمی» پاسخ هایدگری یا «شاعرانه» پاسخ پراگماتیستی یا «سیاسی». پاسخ نخست شناخته شده ترین پاسخ است، و هوسرل و هوادران پوزیتیویستی او در آن هم داستان اند. بر طبق این پاسخ، فلسفه از علم الگو می گیرد و کمابیش ربطی چه به هنر و چه به سیاست ندارد. پاسخ های هایدگری و پراگماتیستی واکنش هایی به این پاسخ علمی شناخته شده اند. هایدگر از دانشمند روی می گرداند و به شاعر روی می کند. از نظر او، متفکر فلسفی تنها چهره ای ست که با شاعر همتراز است. دست آوردهای متفکران بزرگ بیش از آن که ربطی به فیزیک ریاضی یا سیاست مداری داشته باشد با دست آوردهای شاعران بزرگ تناسب دارد. در مقابل، پراگماتیست هایی چون دیویی از دانشمندان نظری روی می گردانند و به مهندسان و کارگران اجتماعی روی می آورند مردمانی که در تلاش اند تا برای انسان ها آسایش و امنیت بیش تر فراهم آورند و علم و فلسفه را چونان ابزارهایی برای این هدف به خدمت گیرند. هایدگری ها معتقدند سنت فلسفی را باید دوباره از آن خود کرد بدین طریق که آن را به چشم زنجیره ای از دست آوردهای شاعرانه در نظر آورد: چنین است کار متفکران، کسانی که «چاره ای ندارند جز این که کلماتی بیابند برای (بیان) چیستی یک هستی مند در تاریخ هستی اش.» پراگماتیست ها معتقدند سنت باید به کار گرفته شود، همان طور که کسی جعبه ای از ابزارها را به کار می گیرد. در نهایت کاشف به عمل خواهد آمد که برخی از این ابزارها، برخی از این «دست افزارهای مفهومی» از جمله آن هایی که پیوسته وجههٔ ناشایستی پیدا کرده اند دیگر کاربردی ندارند و می توانند به راحتی کنار گذاشته شوند. برخی دیگر را می توان تعمیر کرد. گاهی ممکن است لازم آید که ابزارهای نو در جا اختراع شوند. در حالی که هایدگری ها ایمان هوسرل به «امکان فلسفه به عنوان یک کارویژه، یعنی ایمان به امکان معرفت جهان شمول» را نوعی بدفهمی علمی و ریاضی ساز از عظمت سنت قلمداد می کنند، پراگماتیست ها آن را نوعی نوستالژی احساساتی می دانند، تلاشی برای زنده نگه داشتن استراتژی ها و شعارهای کهنه ای که به رغم از دست رفتن سودمندی عملی شان هم چنان بر جا مانده اند.