1. خانه
  2. /
  3. کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ

کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ

2.5 از 1 رأی

کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ

مرگ فلسفه ادبیات
Very Little...Almost Nothing
انتشارات: نشر نی
٪15
280000
238000
معرفی کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ
"خیلی کم....تقریبا هیچ" نوشته ی "سایمون کریچلی" اثری است در باب "مرگ، فلسفه، ادبیات" که در آن در مورد پاسخ های مختلف به پوچ گرایی بحث می کند.این پاسخ ها به دسته های مختلفی تقسیم می شوند که شامل موارد زیر است:
1. کسانی که از دیدن مسئله امتناع می ورزند ، مانند بنیادگرایتن دینی که مدرنیته را درک نمی کنند.
2. افرادی که نسبت به مسئله ای که آن را نگرانی روشنفکران بورژوازی می دانند، بی تفاوت هستند.
3. افرادی که منفعلانه نیهیلیسم را می پذیرند با این دیدگاه که مساله ی مهمی نیست.
4. عده ای که فعالانه علیه نیهیلیسم قیام کنند به این امید که بتوانند شرایط را تخفیف دهند.
5. و این ددیگاه که با رد همه دیدگاه هایی که سعی در غلبه بر نیهیلیسم دارند، یعنی تفکراتی که رستگاری را در فلسفه ، دین ، سیاست یا هنر جستجو می کنند، به نفع پاسخی که نهیلیسم را در آغوش می کشد یا تأیید می کند می شتابد.

از نظر "سایمون کریچلی" ، مسئله معنا یافتن، معنا در پایداری انسان را دنبال می کند؛ زیرا همه پاسخ های خلاف آن پوچ است. این امر او را به این ایده ی شگفت آور سوق می دهد که می گوید تناهی انسان در این است که ما نمی توانیم برای متناهی بودن به تحققی معنادار دست پیدا کنیم. اما اگر کسی نمی تواند معنای نهایی را پیدا کند ، چرا نهیلیسم را منفعلانه نمی پذیریم؟ به این سوال در کنار سوالات متعدد بسیاری در کتاب "خیلی کم....تقریبا هیچ" پاسخ داده شده و "سایمون کریچلی" در این اثر متقاعدکننده با بررسی نظریه ادبیات "بلانشو" ، تعابیر "استنلی کاول" از رمانتیسم و اهمیت مرگ در آثار "ساموئل بکت" ، قلب این موضوع را شکافته است.
درباره سایمون کریچلی
درباره سایمون کریچلی
سیمون کریچلی (Simon Critchley متولد ۲۷ فوریه ۱۹۶۰ در هرتفوردشایر) فیلسوف اهل انگلستان است.
دسته بندی های کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ
نکوداشت های کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ

این کتاب بسیار شجاعانه است ... گفتگوی فلسفی را پس از دو دهه تحمل ناپذیری پراگماتیک دوباره امکان پذیر می کند.

Roger Poole, Parallax

کریچلی نوشته های خود را در اکثر موارد قدرتمند و زیبا ، با دامنه ای گسترده اما متمرکز نگه می دارد. این کتاب در همه ی زمان ها الهامی ، محرک ، بصیرانه و کاوشگرانه است.

Colin Davis, French Studies

خوانش های سیمون کریچلی از شلگل ، بلانشو و بکت به طرز قابل توجهی متنوع و قابل درک است. این اثر چیزی بسیار بیشتر از یک همراه عالی برای مطالعه درهم آمیختگی فلسفه و ادبیات است؛ این اثر یک مراقبه تحسین برانگیز در حضور سراسری محدودیت و غیرقابل تحمل بودن آن است.

Jacques Taminiaux, Boston College
قسمت هایی از کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ

فکر می کنم فلسفه اگر به کار زندگی عملی فرد نیاید، در بهترین حالت، جز خواندن آوازی زیبا در خلا نخواهد بود. شاید به همین دلیل است که فیلسوفانی مثل نیچه و هایدگر را از کسانی مثل هوسرل و فیخته بیشتر می پسندم. حتا بدفهمی های گریزناپذیری که بسته ی دائمی فلاسفه ی دسته ی اول است نیز موهبتی است، زیرا نظام آنان را در معرض چالشی دائمی قرار می دهد که از کهنگی و مرداب شدگی شان جلوگیری می کند: هسته ای مرکزی که به دلیل ارتباط با زندگی عملی، همچون قلب هسته ای آیرون من، آن را تا ابد و حتا پس از نابودی کامل به جلو خواهد راند. اما ارتباط با زندگی عملی به معنای « ارائه ی راه حل » نیست. فلسفه ها یا مکاتبی که ادعا می کنند برای ناکامی ها و به پوچی رسیدن های گاه وبی گاه ما، یک بار برای همیشه راهی یافته اند مثل آب نباتی هستند که مادری برای کودک گریان خود در اتوبوسی پرجمعیت از جیب درمی آورد: با پایان مکیدن، دهان دوباره به گریه باز خواهد شد. حقه های قرن بیستمی مدیتیشن، بودایی گری، مصرف پرستی و... نیز فرد را مدت زیادی آرام نمی کنند: تقلید مدرن از سینه ی مادر، تقلیدی بی عصاره ی مغذی شیر است؛ رشد نمی دهد و حسن آن فقط طولانی تر ساکت نگاه داشتن کودک در اتوبوس است: وای اگر مقصد هنوز دور باشد! نیچه می گوید آن چه مرا نمی کشد، نیرومندترم می سازد. سادگی این جمله باید به هراسمان اندازد. سادگی این جمله به آرامش و سادگی هانیبال لکتور سکوت بره ها می ماند: آرام اما هراس انگیز. آن چه مرا نمی کشد یعنی آن چه مرا تا یک قدمی مرگ می برد، یعنی رفتن من تا چشمه ی مرگ اما نیرومندتر بازگشتن. اما همین رفتن است که نمی توان رفت: « چگونه می خواهی سر مار را با دندان قطع کنی؟ در پیچ وتابی و تهوع امانت را بریده است و ترسیده ای... تو داری می میری و از تو می خواهند سر مار را گاز بگیری؟ مگر این جا هالیوود است؟ » مطمئنم که چوپان نیچه از تعالیم زرتشت خبر نداشت. او، غریزی، سر مار در دهان خود را می کند. او، هنگام معرکه، به راه حل نمی اندیشد. چوپان، پیش از این، راه حل را با زندگی خود در کوه وکمر آموخته است. او دانشی عجین شده با جسم و روح خود از طریقه ی رویارویی دارد: این روحیه و نه اندیشه ی اوست که هنگامه ی نبرد وارد میدان می شود.

مقالات مرتبط با کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ
چرا و چگونه فلسفه بخوانیم
چرا و چگونه فلسفه بخوانیم
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب خیلی کم....تقریبا هیچ"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

ترجمه بسیار بد البته متن اصلی سنگین هست ولی ترجمه هم بدترش کرده ولی بازم ارزش خوندن داره

1401/04/18 | توسطامیر پارسا
0
|