اصلا و ابدا تحت هیچ شرایطی دچار این توهم نشوید که به قدرت رسیدن شما مترادف با امنیت شماست و جانتان دیگر در خطر نیست. تازه حالا وقتش است که با حقیقتی ترسناک مواجه شوید. هر کس که دور و بر یا دور از شماست، تهدیدی برای شماست. غذای شما ممکن است مسموم باشد. محافظ شما ممکن است آدمکش باشد و محرم اسرار شما و معتمدان شما ممکن است جاسوس باشند. آگاهی از این که زندگی شما و مهمتر از آن، قدرتتان هر لحظه در خطر از دست رفتن است، حقیقتی آزار دهنده، اما مفید است. شما همیشه باید در حالت حمله و آماده باش باشید و به هیچکس اعتماد نکنید.
ریموند مرکادر، کمونیستی اسپانیایی بود که از طرف استالین مأمور ترور تروتسکی شده بود (امیدوارم تروتسکی را دیگر بشناسید. نمی شناسید؟ همان رقیب سیاسی استالین که به مکزیک گریخت). مرکادر با هویت جعلی و به عنوان یک دانشجوی شیفته ی نوشته های تروتسکی به او نزدیک شد و از آن کلک قدیمی استفاده کرد: «استاد بیاین ببینید تو این مقاله چی نوشتن!» و وقتی استاد خم شد تا ببیند در مقاله چه نوشته اند، با یخ شکنی که در جیبش مخفی کرده بود، صاف زد وسط ملاج استاد. تروتسکی چند روز بعد به خاطر شدت جراحت مرد. مرکادر چند وقت در مکزیک آب خنک خورد و در بازگشت به شوروی از استالین مدال شجاعت و نشان قهرمان ملی گرفت. لابد فکر می کنید که چنین شرایطی باعث می شود که پاک از خواب و خوراک بیفتید و بعد از گذشت یکی دو ماه، عطای قدرت را به لقایش ببخشید. امنیت و آسایش روح و جسم بر قدرت ارجحیت دارد؟ برای رهبران ضعیف بله، شاید. برای قدرتمندان هرگز.
برای اینکه بدانید شخصیتی کاریزماتیک دارید یا خیر، یک راه ساده وجود دارد. از اطرافیان و آشنایان و همسایگانتان بخواهید به شما پول قرض بدهند. بعد که پولشان تمام شد از آن ها بخواهید از دوستان و آشنایانشان برای شما قرض بگیرند. بعد که پول آن دوستان و آشناهایشان هم تمام شد، از آن ها بخواهید به خاطر شما دزدی کنند. اگر تا پای دزدی رفتند، بدانید که از کاریزمای یک حاکم، یک رهبر برخوردارید. اگر نه بهتر است دنبال یک سری دوست و آشنای جدید باشید.