طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرج خود کند...به پدر چه خواهید گفت بیکار مفلس معتاد هر چه خواستید بگویید اما بدانید از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست... مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت نه طلای مادر که خود مادر را نیز فرخته اند!
نفت همان دولت است و دولت همان نفت. شنیده ام که ستارهٔ دریایی اگر بازوش زیر سنگ گیر بیافتد، از خیر بازو می گذرد و آن را قطع می کند. اما این مال وقتی است که ستاره بیم داشته باشد از خطر... دولت تا نفت دارد، خطری تهدیدش نمی کند! و این گونه، اقتصاد دولتی و مدیر سه لتی ساخته می شود.
باید این فرهنگ را جا انداخت که پول مفت را نباید گرفت ولو وقتی که به زور بدهند ...
با بیانی شیوا و ریتمی آهنگین درد اقتصاد این مرز و بوم را در لا به لای کلمات به خواننده ارائه میدهد
اصل دغدغه کتاب بجاست و مثالهای کاربردی بسیاری را به کار میبرد. پژوهش و تفکر برای تکمیل این «یادداشت اخوینی» به قول امیرخانی از ویژگیهای بارز این کتاب است. خواندنش روحیه عدم وابستگی به نفت را به ویژه برای جوانان تقویت میکند. هر چند بعضی جاها اغراق دیده میشود اما در مجموع کتاب خوبیست
تلاش امیرخانی برای انتقال بینشی نسبت به قانون، کار و اندیشه، جذابیت و اهمیت بینش را نشان داد، برماست که بدون گرفتن یقهی نویسنده بینش را بچسبیم
یک کتاب تحلیلی انتقادی خوب از دولت