خاطرات تخیلی -- دانشجو/شاعر در بازداشتگاه انفرادی به دلیل تمسخر صدام حسین
زندانی گزارش های کوتاهی از مصیبت خود را در میان خاطرات یک شورش ادبی، دوستی و عشق پراکنده می کند. . . . رمان کوتاه دلخراش . . .
در آسمان بغداد دو ابر به آرامی همدیگر را بوسیدند. به آنها چشم دوختم و ابرها، شاید از سر خجالت، به سرعت به سمت غرب رفتند و مرا که منتظر اریج بودم، زیر درخت نخل فرانسوی (به این نام شناخته می شد، چون روبه روی دانشکده زبان فرانسه بود) تنها گذاشتند. در روزنامه صبح الجمهوریة دنبال چیزی گشتم که ارزش خواندن داشته باشد و در بخش فرهنگ، ترجمه خوبی از یکی از اشعار نرودا پیدا کردم. شعر نرودا در محاصره شعرهای آبی و تهوع آور مجیزگوی حزب و انقلاب بود. با وزش نسیم، برگهای نخل بالای سرم، به آرامی برایم دست می زدند. ماه نیسان بود و در یکی از پوسترهای چسبیده به دیوار دانشگاه، نوشته ای به چشم می خورد: «ماه نعمت... ماه تولد بعث و فرمانده.»
از اون دست کتاب هایی که قراره برای همیشه جاودانه بمونه. به قول استاد ادبیاتم : مستکننده نوشته شده .