محسن عباسی ولدی متولد سال 1355 در تهران می باشد. وی دارای دیپلم ریاضی و تحصیلات حوزوی در سطح ۳؛ کارشناسی ارشد فقه و اصول می باشد. از وی کتاب های متعدد شامل کتاب های ذیل چاپ شده است:
۱. بگو یا امام رضا؛ انتشارات ائمه(ع)؛ ۱۳۸۱.
۲. شقایق؛ انتشارات بوستان کتاب(دفتر تبلیغات حوزة علمیة قم)؛ ۱۳۸۲.
۳. گلی گم کرده ام؛ انتشارات بوستان کتاب؛ ۱۳۸۲.
۴. نقطه سر خط؛ انتشارات بوستان کتاب؛ ۱۳۸۳.
۵. ردپایی آشنا؛ نشر شاهد؛ ۱۳۸۵.
۶. دیروز، امروز، فردا؛ انتشارات بوستان کتاب؛ ۱۳۸۵.
۷. بهانه بودن(دل نوشته هایی به رنگ انتظار)؛ انتشارات جامعه الزهراء(س)، زمستان۱۳۹۱.
۸. امام نامه(گذری در کوچه پس کوچه های جامعه کبیره)، انتشارات جامعه الزهراء(س)، بهار۱۳۹۲.
۹. قصه من و خدا(قصه واژه هایی که بوی ابوحمزه گرفتند)، انتشارات جامعه الزهراء(س)، بهار۱۳۹۲.
۱۰. بگو چگونه دل از حسین کندی؟(حکایت مظلوم مقتدر)، انتشارات جامعه الزهراء(س)، پاییز۱۳۹۲.
۱۱. رد نگاهت راه آسمان (دل نوشته های کربلایی)، انتشارات جامعه الزهراء(س)، پاییز۱۳۹۲.
۱۲. علی، اصغر نبود، انتشارات جامعه الزهراء(س)، پاییز ۱۳۹۲.
۱۳. واژه های خیس (قصه ناتمام مادر)، انتشارات جامعه الزهراء(س)، زمستان۱۳۹۲.
۱۴. منبع نور بهشت، خنده تو فاطمه (نمی از یَم عظمت زهرا س)، انتشارات جامعه الزهرا انتشارات جامعه الزهراء(س)، بهار ۱۳۹۳.
۱۵. روضه عقل، فرهنگ جنون، انتشارات جامعه الزهراء(س) ، بهار۱۳۹۳.
دریا آرام باشد، ولی فانوس دریایی روشن نباشد، در صفحه تاریک شب معلوم نیست، ساحل را پیدا کنی. در میان تلاطم موج ها، وقتی نگاهت به فانوس دریایی گره می خورد، امید در چشمانت برق می زند. از تلاطم نترس، این تاریکی است که وحشتناک است. باید قایقی ساخت از جنس مهربانی؛ قایقی که موج ها توان شکستنش را نداشته باشند و طوفان ها هوس وارونه کردنش را در سر نپرورانند. با قایق مهرانی می شود در میان موج های متلاطم، آرام به سوی ساحل رفت. اصلا با این قایق می شود روی این موج ها سوار شد و به پیش رفت. بادهایی که می وزد در دریا که می شود از آنها ترسید، می شود در قایق نشست و بی خیال، احساسشان کرد؛ اما می شود بادبان قایق را بالا کشید تا زودتر به ساحل رسید. بادها وقتی که سرگردانند، اهل آشوب اند. بادبان مدارا را بالا بکش، تا بادها گرفتار تو بشوند، نه تو گرفتار بادها. گرداب است کارش بلعیدن است. گویی که دریا را هم می خواهد ببلعد برای خودش. سیر نمی شود این گرداب. قایق تو هر اندازه بزرگ، برای این گرداب یک لقمه است. نزدیک شدن به این گرداب، نشان شجاعت نیست، نشانه حماقت است.
کتاب واقعاخوبیه نه عالیه!