ازدواج؟ بــرای چــه؟ برای آرامــش؟ میخواهی چــه کار؟ پیمودن راه زمین تا آســمان؟ چقدر خوب! اما یک ســوال.
با این خوان هایی که ســاخته ای در برابرت و خارهایی که سبز کرده ای در راهت، می شود ازدواج کرد؟
و اگر شــد، می شــود احســاس آرامش کرد؟
ازدواج وقتی پایه هایــش در زمیــن باشــد، پــای تــو را محکــم بنــد می کنــد، و مگــر می شود دیگر به آسمان فکر کرد؟
وقتــی آســمان را فرامــوش میکنــی، دیگــر معنــای آرامــش را نمی فهمــی.
آرامــش کــه معنــای بــی واژه شــد، دیگــر ازدواج بــه هــم رسیدن دو همسفر نخواهد بود.
ازدواج آغاز رقابت می شود و خودت خوب میدانی که رقابت همیشه دوست اضطراب بوده...
همه باید «من» هایمان را تنها رها کنیم و به ما «شدن» فکر کنیم.
ما روی زمین زندگی می کنیم؛ اما اهل زمین نیستیم.
ما را اهل آسمان آفریده اند.
«ما» شدن راهی برای رسیدن به آسمان است.
وقتی در مسیر«ما» شدن،
تخته سنگ های بزرگی می اندازه ایم،
که بلند کردنش کار هرکسی نیست؛
«ما» شدن، قامتمان را تا خواهد کرد .
قامت های تا شده، شاید از خیر آسمان بگذرند.
پرتاب کردن این تخته سنگ ها،
در مسیر «ما» شدن، کار سختی نیست؛
اما برداشتنش از این راه، کار هرکسی نیست.
آسمان را از یاد نبریم...