1. خانه
  2. /
  3. کتاب خانه ای با شیروانی قرمز

کتاب خانه ای با شیروانی قرمز

نویسنده: مرجان صائبی
4 از 1 رأی

کتاب خانه ای با شیروانی قرمز

(گفتگو با عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو)
Interviews
انتشارات: نشر ثالث
٪15
110000
93500
معرفی کتاب خانه ای با شیروانی قرمز
کتاب «خانه ای با شیروانی قرمز»گفتگویی است با عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو که توسط «مرجان صائبی» انجام شده است. این کتاب به زندگی و آثار این دو هنرمند از دریچه متفاوتی میپردازد. بنابراین به علاقه مندان آثار این دو هنرمند حتما توصیه میشود با این کتاب موجه شوند. ایدۀ اولیه این گفتگو به زمانی برمی گردد که متوجه شدم عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو همکلاسی دوران دبیرستان بوده اند. از آیدین آغداشلو خواستم عباس کیارستمی را به خانه اش دعوت کند و او با کمال میل پذیرفت و عباس کیارستمی هم دعوت او را قبول کرد. اما حاصل این دیدار غیرقابل پیش بینی تر از چیزی بود که تصور می کردم؛ گفتگویی طولانی که بخشی از آن سال ۹۳ در سالنامۀ روزنامه شرق چاپ شد و به علت طولانی بودن حتا قبل از چاپ در روزنامه عباس کیارستمی پیشنهاد داد بهتر است به صورت کتابی کوچک با عنوان «خانه ای با شیروانی قرمز» منتشر شود.
درباره مرجان صائبی
درباره مرجان صائبی
مرجان صائبی متولد سال 1359، روزنامه‌نگار ایرانی از سال 1386 به عنوان روزنامه‌نگار بخش هنر و فرهنگ با رسانه‌های مختلفی مانند روزنامه‌ی شرق و مجلات تجربه، مروارید، تهران و... هم‌کاری کرده است.
دسته بندی های کتاب خانه ای با شیروانی قرمز
نظر کاربران در مورد "کتاب خانه ای با شیروانی قرمز"
6 نظر تا این لحظه ثبت شده است

کتاب دوست داشتنی و متفاوت جزییات خواندنی و خاطراتی جالب از سالهای کودکی تا جوانی دو چهره تاثیرگذار هنری - به شدت توصیه میکنم

1400/06/15 | توسطعلی استوار
2
|

کیارستمی: اصلا نمی‌شد معلم‌ها را زد. آغداشلو: نه نمی‌شد. در پاسخ گفتم: «قربان، من در این دانشکده قبول شده‌ام!» نگاهی به من کرد و گفت: «گند بزنند دانشکده‌ای را که تو را قبول کرده!» گفتم: «ببخشید اجازه می‌دهید من بروم؟» گفت: «برو گمشو!» من هم با گوش آویزان برگشتم و او هم همین‌طور با کیفش سلانه سلانه به راهش ادامه داد و دیگر هیچ‌وقت او را ندیدم.

1399/04/30 | توسطم. حسینی
1
|

جوان و قوی هم بودم و ممکن بود هر بلایی سر آقای امی بیاورم!قبول شده بودم و داشتم در سایه‌ی درختان دانشگاه در پیاده‌رو قدم می‌زدم تا وارد ساختمان دانشکده هنرهای زیبا شوم که از دور آقای امی را دیدم که در حال آمدن به سمت من بود.مثل همیشه کیفی پر و پیمان هم در دستش بود و سلانه سلانه در پیاده‌رو قدم می‌زد.به سرعت به سراغش رفتم تا عهدم را ایفا کنم و او را بزنم!تا مرا دید نگاهی به من کرد و گفت: «گوساله تو این‌جا چه کار می‌کنی؟» یک‌مرتبه پر و بالم ریخت و مؤدب شدم و تبدیل شدم به همان محصل کلاس ششم!

1399/04/30 | توسطم. حسینی
0
|

بخشی از کتاب: آغداشلو: برای من خیال‌انگیز بود که وارد دانشگاه تهران شوم! از آقای «اُمی» به خاطر این‌که در جبر به من یک و در هندسه ۰/۵ داده بود دل خوشی نداشتم و حتا کینه‌ی نوجوانانه هم به او داشتم.همین که دیپلمم را گرفته و همه‌ی دروس طبیعی را مثل دیوان‌های شعر که عباس حفظ است از بر کردم تا قبول شوم و نمراتم را با این دروس پر کردم، در دانشگاه تهران قبول شدم.پیش خودم و در ذهن خامم نیت کرده بودم حالا که دیپلمم را گرفته و وارد دانشگاه شده‌ام اگر آقای اُمی را در جایی ببینم باید یقه‌اش را بگیرم.

1399/04/30 | توسطم. حسینی
0
|

نوع نگاه و زاویه دید هر دو به مسائل بسیار جالب هست و با خوندن این گفت و شنید‌ها شما با بخشی از شخصیت و افکار این دو هنرمند مطرح آشنا میشید. صحبت‌های این دو نفر به گونه ای هست که خواننده با آن بسیار همراه میشود و با خود میگوید کاش این گفتگو تمام نشود! در بخش آخر کتاب هم گفتگویی هست بین کیارستمی و مصاحبه گر در ماشین که ممکن است آرزوی خواننده کتاب این باشد که ای کاش او هم بر صندلی عقب نشسته بود و میتوانست سوالاتی را از کیارستمی بپرسد.

1399/04/30 | توسطم. حسینی
1
|

این گفتگو در خانه آیدین آغداشلو صورت گرفته. کیارستمی بعد از شصت سال به خانه دوست قدیمی اش آیدین میره. هر دو در زمان مصاحبه ( سال 93) 73 سال دارند. در این گفتگو مصاحبه گر زیاد ورود نمیکنه و بیشتر صحبت هایی هست که بین کیارستمی و آغداشلو رد و بدل میشه. در مورد مسائل مختلفی از جمله خاطرات کودکی،دانشگاه و وضع مالی خانواده هایشان، هنر، سینما و مسائل اجتماعی و غیره صحبت میشه.

1399/04/30 | توسطم. حسینی
1
|