مایک بایر کاری می کند که احساس بهتری داشته باشم.
شما می توانید بگویید که او یک مربی عادی نیست ، او کارهای شگفت انگیزی را در طول زندگی و حرفه خود انجام داده است و قطعا به من کمک بزرگی کرده است.
وقتی این کتاب را بخوانید می فهمید که مارک بایر قدرت تغییر را در دستان خود فرد قرار داده است.
من کاملا اتفاقی هنر خودم را کشف کردم و فکر می کنم اکثر انسان ها هم همین گونه اتفاقی هنرشان را کشف کرده اند. سفر زندگی من همیشه پر از پیچ و تاب، پستی و بلندی و حتی لحظه هایی از سکون بوده است و ازطریق همان تجربیات است که توانسته ام با خود و دیگران ارتباط برقرار کنم. ازطریق آن ارتباطات توانستم هنرم را کشف کنم. هنر من کمک کردن به دیگران است تا از قید و بند رها شده و به بهترین بعد خود تبدیل شوند. شاید بتوان اینگونه گفت که هنر من کمک کردن به شماست تا هنر خودتان را کشف کنید و همین معنای زندگی ای است که هم اکنون در آن قرار دارید؛ یعنی به کارگیری بهترین شکل از خود برترتان در زندگی.
به عنوان مثال، درمانگری که در مرکز بازپروری من کار می کند هنر منحصر به فردش را هر روز ازطریق کار کردن با مراجعه کنندگان نشان می دهد، چون بزرگ ترین هدفش این است به آن ها کمک کند تا از تله ای که در آن افتاده اند رها شوند. پرسنلی که در قسمت بازپروری زندگی کار می کنند هنرشان این است که به مراجعه کنندگان کمک کنند تا مراقبت و عشق ورزی را حس کنند. زنی که قبل از همه به مرکز می رسد تا اتاق ها را تمیز کند هنرش ایجاد فضایی تمیز و مرتب است. مدیر منابع انسانی هنرش این است که تمام تمرکزش را روی برقراری آرامش بگذارد. بودن بین گروهی که هنر منحصر به فرد خودشان را هر روز با هدف مشترکی بروز می دهند قابل ستایش است. هدف مشترک این گروه باعث می شود الهام و انگیزه بگیرند.