1. خانه
  2. /
  3. کتاب چیدن باد

کتاب چیدن باد

پیشنهاد ویژه
3.1 از 1 رأی

کتاب چیدن باد

Chidane-Bad
انتشارات: روزبهان
٪30
465000
325500
معرفی کتاب چیدن باد
این جا تهران است،شهری که از آن بیزارم.در این شهر چیزی نمی بینم که به آن دل خوش کنم.تبریز را دوست دارم.اما این جا شهری است که کارم در آن پیش می رود.در تبریز ولیعهد بودم.به تهران آمدم و شاه شدم.تلگراف زدند که تبریز را رها کنم و بیایم.کامران میرزا امانم را بریده بود...
درباره محمد قاسم زاده
درباره محمد قاسم زاده
محمد قاسم‌زاده، متولد ۱۸ تیر ۱۳۳۴ در نهاوند است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند، هرچند به‌خاطر شغل نظامی پدر سال‌های کودکی را در شهرهای گوناگون سپری کرد. دبستان اتحاد در نهاوند نخستین مدرسه‌ای بود که در آن درس خواند.

دبیرستان‌های آریا و کوروش‌کبیر در ادامه راه جایگاه‌هایی بود که بر میزهای آن‌ها نشست. سال ۱۳۵۳ دیپلم ادبی گرفت و همان سال وارد دانشگاه تهران شد. در این دانشگاه زبان و ادبیات فارسی خواند و در سال ۱۳۵۷ لیسانس گرفت. مدت نه سال از مهرماه ۱۳۵۸ تا مهر ۱۳۶۷ در قائم‌شهر مازندران دبیر ادبیات بود. در مهر ۱۳۶۴ در دانشگاه تهران، بار دیگر شروع به تحصیل کرد، باز هم در رشته ادبیات فارسی و در ۱۳۶۷ فوق‌لیسانس گرفت.

پس از آن آموزش و پرورش را رها کرد و به وزارت فرهنگ و آموزش عالی منتقل شد. خیلی زود به چین رفت و همکاری با دانشگاه صداوسیمای پکن و بخش فارسی رادیو پکن را آغاز کرد. پس از بازگشت، در سال ۱۳۷۲ به مرکز تحقیقات علمی کشور رفت و تا آذرماه ۱۳۸۳ در این مرکز کار کرد. سپس به فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتقل شد و هم‌اکنون در گروه ادبیات تطبیقی این فرهنگستان سرگرم کار و تحقیق است.

محمد قاسم‌زاده کار پژوهش را از سال ۱۳۶۷ به‌طور جدی آغاز کرد و به‌همراه گروهی تألیف فرهنگ زندگی‌نامه‌ها را آغاز کرد که جلد اول آن در ۱۳۶۹ منتشر شد.
ویژگی های کتاب چیدن باد
  • برنده ی جایزه ی مهرگان به عنوان بهترین رمان 1392
قسمت هایی از کتاب چیدن باد

خبرهای خوشی نبود. توطئه های دربار علنی شده بود. لیاخوف پیش تر به چشم می آمد. رحیم زن و بچه هاش را به بهانه ی شلوغی فرستاده بود ایوانکی، خانه ی پدرزنش. مادر من هم رفته بود آینه ورزان و کسی چشم به راهم نبود. اگر بیست و چهار ساعت هم بیرون می ماندم، خیالم از طرف خانه راحت بود. کسی برای برگشتنم دل شوره نداشت. اخطار کرده بودند در محله ی خودمان دست به کاری نزنیم. در این وضع آشفته کسی دست بالا را نداشت. نه شاه می توانست ادعا کند قدرت دارد و اختیار کارها به دست اوست، نه حرف مجلس دررو داشت. حتا یک دست هم نبود که بتواند به زبان واحد جلو دربار بایستد. عربده کشی صنیع حضرت و علی نیزه هم هر روزه شده بود. این ها مهره بودند. قمه های تیزشان در بهارستان زبان دربار بود. شاه می خواست بگوید دوره ی مماشات گذشته و با همین قمه ها جواب می دهد. شازده مقتدر نظام جمع و جورشان می کرد. هم می خواست چنگ و دندان نشان بدهند، هم این که جلوتر نروند. اگر لاش و لوش ها را به اختیار خودشان می گذاشت، قتل عام راه می انداختند.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب چیدن باد" ثبت می‌کند