چنین اشتیاقی ، در مردی که کارش پلی بین ریزه کاری های فرهنگ عامه و مشکلات انتزاعی بزرگ است ، ذهن های پرسش کننده را در سراسر جهان نشاط می بخشد ، سرگرم کرده و گسترش می دهد.
ژیژک با اشتیاق و انرژی ای افراطی می نویسد که جادویی است.
ما مارکسیست ها در اعتقاد به این فرض مقدماتی مشترکیم که «نقد اقتصاد سیاسی» مارکس همچنان نقطه شروع فهم | مخمصه اجتماعی - اقتصادی ماست، ولی اگر می خواهیم ویژگی های مختص این مخمصه را درک کنیم باید آخرین بقایای تاریخی گری تطورگرایانه (historicism evolutionary) مارکس را کنار بزنیم - گیرم این تاریخی گری همان شالوده مارکسیسم ارتدوکس به نظر برسد. و اما مارکس در بدترین شکل تاریخی گری اش چنین می نویسد: آدمیان در تولید اجتماعی زندگی شان ناگزیر پای در مناسباتی معین می گذارند، مناسباتی که از اراده آنها مستقل است، یعنی مناسبات تولید متناسب با یک مرحله معین در رشد نیروهای مادی تولید... نیروهای تولید مادی جامعه در مرحله معینی از رشد با مناسبات تولید موجود در تضاد می افتند یا این فقط همان نکته را به زبان حقوقی بیان می کند با همان روابط مالکیت که تاکنون در چارچوب آنها عمل می کرده اند. این مناسبات که ابتدا شکل های رشد نیروهای مولد بوده اند بدل به کند و زنجیر آنها می شوند. آن گاه عصر انقلاب اجتماعی آغاز می شود... هیچ نظام اجتماعی هرگز فرو نمی ریزد پیش از آنکه همه نیروهای مولدی که آن نظام برای توسعه شان کفایت می کند رشد کرده باشند، و مناسبات جدید و برتر تولید هرگز جای مناسبات قدیم تر را نمی گیرند مگر آنکه شرایط مادی هستی آنها در چارچوب جامعه قدیم به بلوغ رسیده باشد. بدین سان، نوع بشر ناگزیر فقط آن گونه مسائلی را پیش روی خود می گذارد که قادر به حلشان باشد، زیرا بررسی های دقیق تر همواره نشان خواهد داد که خود مسئله نیز فقط زمانی مطرح می شود که شرایط مادی حل آن از پیش موجود باشد یا دست کم در حال تکوین و شکل گیری باشد.