روی میز سرش پر از صدای این و آن صدای آتو از نوشتن تندتر، نوشتن به صدها نمی رسید انگار بخواهی گل های سرخ قالی را بگیری توی دست نگاه داری و یکی را که می گیری، می بینی همان یکی در جایی دیگر در کنار یا میانه نشسته است.
به همه نشان داد که شاخه های مو اول، شاید یک سالی بیشتر، از پس و پیش و پهلوهای اسب پیچیده و گره دار شده بودند که از روبرو نمی شد گفت این اسب است و می شد گفت این تاک است پیچیده به بالای خود و اسب نیست می نماید کهاسب است یا روزگاری اسبی در سایه این شاخه های همیشه سرگردان و توی خود پیچیده ایستاده بوده است، اگرچه نوذر رشته های خشک و پیچیده را از استخوان ها جدا می کرد و شاخه های از پایین به بالا خمیده اندکی سر راست کرده با آن خیزش ببروار ایستاده رودرروی آنها باز هم نمی شد گفت که آن ببر است و بی چون و چرا تاک بود پیچیده در خود و به بالای خود...