مجسمش کن زیر سبکی لحاف پر خواهر، در سرمای تخت خواب دونفره، در سکوت اتاق، غلتزنان؛ چشمهاش را به تانی باز میکند، از ظلمت بی انتهای پشت پلکها به تاریکی محض دیوارها به تیرگی سایه ها در بیرنگی پنجره، قابهای شیشه ها و چینیهای پرده ی تور و شاخه های بی حرکت درختها. لحاف را پس میزند و به عجله نزدیک میز آرایش بخاری برقی را روشن میکند، صدای خشک کلید و نور نارنجی فلز گداخته. در همهمه هایی دور و بوهایی نا آشنا برمیگردد به تخت خواب، چراغ بالای سرش را روشن میکند و رادیو را باز میکند، ایستگاهی فرانسه زبان، و کتابهایی را که بی هیچ انتخابی از قفسه ی کتاب خواهرش به اتاق خواب آورده از روی قالی برمیدارد، یکی یکی، کتاب پشت کتاب تشریح تفسیرهای پیشتر چاپ شده و تفسیرهای تازه تر بر کتابهایی دیگر، ورق زنان، همراه صدای بریده بریده ی گوینده ی خبر. پشت داده به بالشها، در کشو میز کوچک کنار تخت خواب یک خودکار آبی و کاغذهایی هوایی میابد و شروع میکند به نوشتن و نمینویسد، خیره در عنوان نامه، خیره در آینه ی تاریک میز آرایش و گنجه ی لباس و سقف و دیوار. خش خش رادیو شبانه و صداهای آهسته ی ریزش مانند بخاری و بوی سوختگی، بوی گچ، بوی نم، بوی چاهک مستراح وقتی نگران بند آمدن شیر آب نوشته های روی دیوار را حفظ میکرد، « هرکس این فوشها را مینویسد حتما * است و من آدم * را میشناسم و من یک آدم * * هستم اگر میل دارد تا کارش را تمام کنم دیگر از این حرفهای بد ننویسد»، لبخند زنان؛ مجسمش کن، کاغذها و کتابها را ریخته پایین تخت خواب، بخاری را خاموش کرده به عجله و برگشته در گرمای ملحفه ها؛ چراغ ها و رادیو را خاموش کرده، فروتر خزیده زیر لحاف، چشماش بسته، بیدار.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.
این لذت مدام مباد که از شما دریغ شود شمیم بهار منتقد، استاد سابق دانشگاه و به قول خودش حکایتنویسی است که کوتاه درآمد و درخشید و بهناگاه جامعهی هنری را از حضور خودش محروم کرد؛ اما تأثیری شگرف بر نسلهای بعدی گذاشت. انتشار دههی چهل و مشقهای دیگر در سال 1398 اتفاقی فرخنده بود؛ ازآنرو که چهلواندی سال از او مکتوبی منتشر نشده بود. دو کتاب قرنها بگذشت و 14 نیز بهترتیب در سالهای 1399 و 1400 به چاپ رسیدهاند