صبحانه / که بیشتر به بازیگوشی برگزاری میکنیم / ور دل هم و پا به پای هم، ضمنا جدا از هم و هاج و واج هم / امروز / که پیداست برگشته ایم به بچگی دوم / هرکی سی خود / اول بار نیست با هم ناشتا میشکنیم، هست؟ / اول بار نیست حقا، چون که تعطیلی داشتیم مریضی داشتیم سفر داشتیم / ولی / حالی که داریم و همه این ندید بدیدی، بعله که هست / اولی بعد پنجاه سال / دو سال دو ماهی داریم هنوز تا جشن پنجاه / حالا که به هر حال سر به سامانیم / همه درد های مفصلی عضلانی همه مریضیها همه فراموش / و با هم سرناشتایی / دوتایی
گفتن داریم تا گفتن / حکایت اینجا پر پرواز داره، که تو شاعرای دیگه نمیبینی / حتا وقتی همین حکایت و تعریف میکنن / مثنوی آخر همه میادو بهترا همه میفرمادو حجت تموم میکنه / در ظاهر، چون که در باطن چیزکای بیشتری میگن حکایتا / این و میخوای بدونی؟
هرچی / به هر حال میشن سال اولی سال دومی / بغتتا فرق میکنه رفتارا، حامد میشه برادر بزرگتر خالد میشه برادر کوچکتر / نه همین به چشم ما که بین خوداشون / تا هفته ی پیش، بار اولم بود نشسته بودم دفتر، خصوصا نه پشت میز مدیری و دوتایی داشتن برنامه توضیح میدادن / مدام میدویدن تو حرف همدیگه، قطع میکردن، تکرار میکردن، قاطی میکردن / دوباره شده بودن هم سن هم شکل دوقلو