مفهوم اصلی این ترانه را در آسانسور هتل چلسی در زمانی که منتظر یک دوست بود، پرورش داد. به پیش پزشک می رود تا درمان کند ولی خود پزشک نیز سردرگم و محتاج درمان است و برای ترک کردن عشق نام معشوق در نسخه اش است. یک شعر خودآزاری است و استعاره ای از پناه بردن به درد و رنجی که او می آورد و شاعر بازخواهان آن است که با او باشد. این شعر در مورد این است که میل و اشتیاق موضوع پوچی نیست اما به قطع ویرانگر است، نشانگر میل و اشتیاق غیر قابل جلوگیری شاعر نیز می باشد. در جایی می گوید: “لباس ها جادویی هستند، یک روش جادویی، آنها به راستی راهی را که شما در یک روز دارید تغییر می دهند، هر زنی این را می داند”