کتاب یک پاییز فاصله (2 جلدی)

Yek Paeez Faseleh
کد کتاب : 19833
شابک : 978-6226329293
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 1230
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
تعداد جلد : 2

معرفی کتاب یک پاییز فاصله (2 جلدی) اثر پگاه رستمی فرد

چه قصه ی بی انتهایی است این قصه ی عشق. از قلبی به قلب دیگر و از سری به دیگر، غیر قابل توقف می تازد و آن گاه که ردپایش یک بار بر قلبی بیفتد دیگر تا ابد پاک شدنی نیست . سالم را مریض می کند و بیمار را شفا می دهد. سکوت را صدا می کند و هر نغمه ای جز خود را خاموش می سازد. زندانی را رها می کند و آزاد را به بند اسارت می گیرد. در سازگاری ناسازگار است و در بحران، آرام بخش. چه می توان بر سر این اسب چموش آورد، زمانی که دویدن خود را در صحرای دلی آغاز کند؟ رام شدنی نیست که به مسیر خود هدایتش کنی، پس مجبوری با او به هرجا که تو را می کشاند بروی.

اما چه می شود اگر این طلسم دیرینه که گویی در همگان یکی است و با این حال برای هر قلبی متفاوت، خود را پشت پلک های چشمانی نابینا مخفی کند؟ چه بر سر دلی که عشق آن را بینا ساخته اما چشمانش قادر به دیدن نیست می آید؟ آن هم در هفده سالگی که قلب بیش از هر دوره ی دیگری در زندگی هوس پرواز و پریدن به قفس سینه ی دیگری را دارد. ترلانی که بینایی چشمانش را برای دیدن عشق همیشگی اش کاوه نیاز دارد و برای دیدن او حاضر است کیلومترها سفر کند تا مگر جادوی علاقه یاری بخش دستان پزشکی شود و بینایی او با زخم تیغ جراح عشق به دیدگانش برگردد. ولی این اسب بازیگوش که او را تا مسافت های دور برد و شفا بخشید حالا سر کج رفتاری دارد و کاوه اش را در دام اتهام قتل انداخته. آنچه بر سر شیفتگان داستان می آید در کتاب یک پاییز فاصله ، نوشته ی پگاه رستمی فرد از نشر یوپا، انتظار خوانندگان را می کشد.

کتاب یک پاییز فاصله (2 جلدی)

دسته بندی های کتاب یک پاییز فاصله (2 جلدی)
قسمت هایی از کتاب یک پاییز فاصله (2 جلدی) (لذت متن)
-فکر کن کاوه زن بگیره. بعد خندید و گفت: - چقدر بهت بخندیم! - کجاش خنده داره؟ این که من دختر حاج آقا فروزنده رو بگیرم عین عقلانیته! بعد رو به پردیس کردم. به صورتم حالت های دخترانه دادم و با تقلید از صدای دخترانه، گفتم: - الو، کاوه عزیزم شب زودتر بیا خونه مراسم ختم قرآن داریم! بعد صدایم را به حالت عادی برگرداندم و ادامه دادم: - منم بگم به روی چشم حاجیه خانم من با بچه ها ویلا پارتی ام! تا شما قرآنارو بچینین روی رحل منم از بین این در و دافای لخت و پتی خاک بر سر می پیچم میام!