فوق العاده هیجان انگیز.
مهیج... پر از تعلیق.
شرحی شگفت آور و اغلب تکان دهنده از یک دوستی غیرمعمول و هیجان انگیز.
اما جنون پیرامونم و آشوبی که در درونم بود، به گونه ای یکدیگر را خنثی می کردند، و من در مرکز جان سالم به در می بردم.
من بیش از خود شرلوک هولمز، شبیه او شده بودم: نابغه، با وسواس های فکری، بی توجه به خودم، بی تفاوت نسبت به دیگران، اما بدون اشتیاق و عشقی عمیق به خوبی های انسان ها که پایه و اساس تمام دوران حرفه ای او بود. او عاشق انسانیتی بود که نمی توانست او را کامل درک کند یا بپذیرد؛ و من، در میانه ی همان نژاد بشری، به یک ماشین تفکر تبدیل شدم.
غیرممکن، هیزمی است که در آتش عشق انداخته می شود.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»