کتاب امام می آمد

Emam Miamad
کد کتاب : 19931
شابک : 978-6000304027
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 80
سال انتشار شمسی : 1396
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
محمدرضا سرشار
محمدرضا سرشار (زادهٔ ۲۳ خرداد ۱۳۳۲، کازرون) مشهور به رضا رهگذر، نویسنده و پژوهشگر و منتقد ادبی و گوینده برنامهٔ رادیویی قصه ظهر جمعه است.او در سال ۱۳۳۲ کازرون[۱] متولد شد. اما بیش از شش سال از سالهای اولیه کودکی را در این شهر سپری نکرد. او پس از اخذ دو دیپلم فنی و ریاضی و طی دورهٔ سربازی در کسوت سرباز معلم (سپاهی دانش) در سال ۱۳۵۴، با رتبه دوم در رشتهٔ مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت ایران مشغول به تحصیل شد اما به خاطر علاقه‌ای که به نویسندگی داشت موجب شد تا وارد عرصهٔ هنر شود و در سال ۱...
قسمت هایی از کتاب امام می آمد (لذت متن)
زنگ آخر بود. دبیر کرانی مثل هر روز، پانزده دقیقة آخر، می خواست مشقها را خط بزند. اول بلند می شد، دفتر ها را جمع می کرد و می گذاشت روی میزش. یکی یکی اسمها را می خواند. اسم هر کس را که می خواند، او بایستی می رفت جلو و معلم مشقهایش را با دقت نگاه می کرد و خط می زد. رضا یادش آمد که اعلامیة امام خمینی، لای دفتر مشقش است. قرار بود احمد، اعلامیة امام را از پدرش بگیرد و به رضا بدهد؛ و رضا هم آن را به پدرش برساند. دیروز غروب، رضا وقتی مشقهایش را نوشت، دفتر مشقش را به احمد داد. قرار شد احمد اعلامیه را لای دفتر بگذارد و دفتر را صبح، توی راه مدرسه، مقابل چرخ لبوفروشی، به رضا برگرداند. صبح از لبوفروش لبو خریدند و خوردند. احمد زیاد خورده بود. سه ظرف خورده بود. آن قدر زیاد خورده بود که می گفت: دارم بالا می آورم. راستی راستی حالش به هم خورده بود. بعد از اینکه لبو خوردند، رضا دفتر را از احمد گرفت؛ و با هم به مدرسه آمدند و ...