استرلینگ: یادته یه بار مشت زدم تو دهنت؟ اون موقع کارم همین بود، با مشت می زدم تو دهن ملت. حالی می داد. اون موقع از دست همه عصبانی بودم. حالا دیگه از این غلطا نمی کنم. یادت می آد؟ هارموند: آره یادم می آد. استرلینگ: چرا تو هم جوابمو با مشت ندادی؟ چیزی نبود که، یه کم مشت پرونی بود. ریموند جوابمو با مشت داد. آخ، بابت چیزی که راجع به ریموند شنیدم حالم گرفته شد. وقتی شنیدم دلم می خواست زار بزنم. یکی بهم گفت «می گن ریموند ویلکز تو ویتنام کشته شده.» خیلی حالم بد شد.
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.