سقراط حق داشت بگوید شاعران خوب و فرزانه میتوانند در هر دو ژانر کمدی و
تراژدی توانا باشند کمدی و تراژدی مردو بیان یک حقیقتالنده زندگی های خالی از تأمل و تفکر ما سنسأ بی معنا و بی ربط جلوه می کنند چون آنچه به خاطرش تلاش می کنیم همان از کار درنمی آید که می خواهیم، اگر شرایط مان نامطلوب باشد در تیرمرونی میمیریم، و اگر بخت بارمان باشد ممکن است زیست طولانی تری داشته باشیم، اما لزوما زندگی بهتری نخواهیم داشت، شکر هرگز نمی گوید قهرمانش برای همیشه به خوبی و خوشی زندگی خواهد کرد. در دل هر کمدی که نشانه ای از تراژدی می بینیم، و اگر اوضاع اندکی متفاوت بود قهرمانان به جای این که با هم ازدواج کنند به خاک سپرده می شدند.
مادامی که به
خودآگاهی نرسیده ایم در معرض ناخشنودی عمیقی هستیم، و خودآگاهی ما به نوبه خود به فکر کردن مان بستگی دارد. فرزانگانی که به سمت خردگرایی متمایل اند مدام انکار می کنند که چیزی به کسی می آموزند. آنان می کوشند با بیان نکته های تکان دهنده، ما را به تفکر درباره خودمان برانگیزند. نکته هایی چون داوری نکن تا داوری نشویه (زمبح)، «اگر خدا با من است، آسیبی نخواهم دیده (از کنفوسیوس)، با «جهان سراسر وهم است، از بودا) اعتقادات عمیقا ریشه دارمان را زیر سوال می برند و توجه ما را به شیوه تفکر کاملا متفاوتی درباره شی و رشد و تکامل آدمی جلب می کنند ؟