کتاب گربه ای در چمدانم

The cat in my suitcase
کد کتاب : 21335
شابک : 978-6007068687
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 117
سال انتشار شمسی : 1399
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب گربه ای در چمدانم اثر ترگل شیرعلیان

پرداخت به موضوعاتی مانند تنهایی انسان مدرن ،کمبودها و احساسات همواره در طول داستان های متعدد، در ابعاد مختلف و زمینه های متعددی مطرح شده است اما این بار کتاب گربه ای در چمدانم با رویکردی جدید سعی به پرداختن به این موضوعات دارد.این کتاب مجموعه ای است از هشت داستان که به نوعی با گربه ای پیوند دارد. در هرکدام یا گربه ای حضور دارد یا گربه ای وارد داستان میشود تا اساس شکل گیری خط داستانی آغاز شود و به نوعی این موضوع دستمایه ای میشود برای پرداخت به موضوعات مهمی در زندگی روزمره انسانی.
ترگل شیرعلیان مترجم داستان های پسران شگفت انگیز (قصه های واقعی از پسرانی که دنیا را تغییر دادند) نویسنده کتاب گربه ای در چمدانم است که با این رویکرد میان زندگی انسان ها و حیوانات پیوندی احساسی برقرار میکند و به واسطه همین پیوند مشکلات و معضلات زندگی روزمره مطرح میشوند.

کتاب گربه ای در چمدانم

ترگل شیرعلیان
ترگل شیرعلیان نویسنده جوان ایرانی است. او داستان نویسی را از کودکی شروع کرد و در دوران دانش آموزی جایزه کشوری در داستان نویسی گرفت. سپس در رشته طراحی شهری از دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه هنر اصفهان فارغ‌التحصیل شد. اما از آن‌جا که ادبیات را دوست داشت هیچ وقت از نوشتن دور نشد. اولین کار منتشر شده او ترجمه کتاب " داستان های پسران شگفت انگیز" به همراه خواهرش ایلناز شیرعلیان انجام گرفت. پس از آن در سال 1399 اولین مجموعه داستانش با عنوان " گربه ای در چمدانم " منتشر شد. از او تا به حال چ...
قسمت هایی از کتاب گربه ای در چمدانم (لذت متن)
هم چنان که در صندلی اش واقع در اواسط ردیف هفتم سالن اصلی کنفرانس مرکز داده های نوین در بزرگراه شرقی شهر پاریس یعنی جایی در نقاط جنوبی قاره ی اروپا فرو رفته بود، افکار متعدد و متنوعی به ذهن پرخوانش و شکیبای او فرود آمد. افکاری از این قبیل که اگر سرنوشت مرا تا بدین جا آورده است چگونه می توان تضمین کرد که نقطه ی بعدی که انتظارم را می کشد جایی در پرت ترین بیابان های صحرای افریقا نباشد. چه کسی می تواند تعیین کند که من به اراده و خواست خود در این جاهستم. اگر این طور بگوییم چه کسی می تواند تضمین کند که سرنوشت بچه گربه ها به دستان من متصل بوده است. آن هم من که هر لحظه نگرانشان بودم و بهترین شرایط را برایشان مهیا کردم. پس سرنوشت آنها در دستان فریده خانم هم قرار ندارد. طفلک های معصوم. یقین دارم خودشان هم نمی دانند گرفتار چه بازی وحشتناکی شده اند. همین بازی با این قوانین مرموز و اسرارآمیزش باعث شده که من الان پیش آن ها نباشم. آه حاضرم یک بعدازظهر دلنشین دیگر را بدون هیچ دغدغه و فراغت کاری با 4 تا بچه گربه ام سپری کنم و بعدش دیگر دار فانی را وداع گویم. از آن بعدازظهرهایی که نور ظهر هنوز رفته و نرفته است گرمای روز اندکی مانده، شب با رسیدن سرما و تاریکی اش دارد خبررسانی می کند. عجیب است که دلم می خواهد همین الان گرمای آفتاب را روی پوستم حس کنم. کاش دریچه ای درست همین جا روی سقف باز می شد و تکه ای نور فقط تکه ای از نسیم دلپذیری که از روی رود سن بلند می شود را به من ارزانی می داشت. هیچ عارم نمی آید که صندلی ام را ترک کنم و به سمت مقصدی نامعلوم رهسپار شوم. نکند غم غربت مرا گرفته که این طور شده ام؟ این اولین باری نیست که همچین سفری دارم. «چه بلایی سرم آمده، چه بلایی سر دنیا آمده، چه اتفاقی دارد می افتد که قلبم اینطور تب و تاب دارد؟»