بی تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو/ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو/من همه تو ، تو همه من ، او همه تو ، ما همه تو/هرکه و هرکس همه تو ، ای همه تو ، آن همه تو/من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من/تخت تو و ورطه تو ساحل و طوفان همه تو/ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم/رمز نیستان همه تو ، راز نیستان همه تو/شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی/جاذبه ی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو/همتی ای دوست که این دانه ز خود سر بکشد/ای همه خورشید تو و خاک تو ،باران همه تو
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من/
که جز ملال نصیبی نمی برید از من/
زمین سوخته ام نا امید و بی برکت/
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من/
عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز/
در انتظار نفس های دیگرید از من/
خزان به قیمت جان جار می زنید اما/
بهار را به پشیزی نمی خرید از من/
شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه/
عجیب نیست کز اینسان مکدّرید از من/
نه در تبرّی من نیز بیم رسوایی است/
به لب مباد که نامی بیاورید از من/
اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی/
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من/
چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست؟/
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من/
برایتان چه بگویم زیاده بانوی من/
شما که با غم من آشناترید از من