اردک در خانه ی اسب آبی را زد. تق! تق! تق! اسب آبی گفت : (سلام اردک!) اردک چترش را توی دستش چرخاند. اردک گفت: (بهار شده! بهار! می آیی زیر بارون قدم بزنیم؟ حسابی خوش می گذره ها!) اسب آبی نگران هوا بود. او گفت: (ام... اگر دوتایی از چترت استفاده کنیم، آره.) اردک گفت: (البته!) برای همین اسب آبی چکمه های لاستیکی اش را پا کرد و...