دو نکته ی کلیدی در واژه ی «اسمبلاژ» نهفته بود. اول این که گرچه با جمع آوری تعدادی تصویر و شیء می توان اثری هنری ایجاد کرد، اما آن تصاویر و اشیاء، هیچگاه همانندی خود را با دنیای عادی و روزمره ای که از آن گرفته شده اند، از دست نمی دهند؛ دوم این که چنین رابطه ای با روزمرگی، به هنرمند این اجازه را می دهد که از دامنه ی وسیعی از مصالح و تکنیک ها که تاکنون نقشی در شکل دادن به هنر نداشته اند، استفاده کند.
تمایل های موجود در فعالیت های دهه ۵۰ (گرایش به امور عادی و پیش پا افتاده، حس بصری جدید و ایمان به بخت و اقبال که نه تنها میراث دادا، بلکه پذیرفتن اهمیت نقش اتفاق و تصادف در زندگی بود) هنر را به دو سو کشاند: پاپ و مینیمالیسم. شاید در ظاهر به نظر آید که آثار متعلق به هر یک از این جریانات، شباهت زیادی با هم ندارند. یک چاپ سیلک اسکرین مرلین مونرو از اندی وارهول چه نقطه ی مشترکی با مجموعه ای از صفحات مسی کارل آند ره می تواند داشته باشد؟
پاپ آرت از همان ابتدای دهه ی ۶۰، به عنوان جنبشی در آمریکا ظاهر و تثبیت شده بود. از حدود سال ۱۹۶۲ یک حس مشترک بین تعدادی از هنرمندان، از جمله روی لیکتن استاین، اندی وارهول، کلاوس اولد نبرگ، تام وسلمان و جیمز روزن کوئیست، قابل تشخیص بود. کارهای همه ی آن ها از موضوعات پیش پا افتاده و حتی مبتذل جامعه ی شهری آمریکا گرفته می شد.