کتاب پیش رو در پی اثبات این گزاره است: رابطۀ مذهب و سیاست در ایران نامتوازن شده است و احتباج به بازنگری دارد. طبیعی است که این بازنگری نمی تواند و نباید به حذف روابط قدرت و مذهب منجر شود؛ بلکه راه حل در ایجاد توازن بین این دو است. البته ایجاد این توازن ممکن نیست، اگر آن دو از یک جنس تلقی شوند؛ چراکه اساسا ایجاد توازن تنها بین دو امر متضاد و متکامل، معنی دار است.
با استناد به تجربه ی سیاسی پیامبر و امامان شیعه، اسلام هیچ گاه صاحب الگو، راهبرد و ساختار منسجمی برای اداره ی دولت مدرن (استیت) نبوده است. به زبان ساده تر، سازه ای به نام استیت اسلامی هیچ گاه وجود نداشته و نخواهد داشت و ارجاع به مدینه النبی و تجربه ی حکومت حضرت علی برای کشف مکانیسم های پیچیده ی حکمرانی معطوف به استیت، آن هم استیت مدرن، از خبط روش شناسی عمده ای رنج می برد. این اما به هیچ وجه به معنی غیر سیاسی بودن مذهب نیست؛ بلکه برعکس چنین گزاره ای بیش از پیش دخالت مذهب در امر سیاسی را ترغیب می کند. مذهب غیر سیاسی به همان اندازه واجد پارادوکس است که مفهوم استیت اسلامی و اگر نمی توان از استیت اسلامی سخن به میان آورد، قطعا و باید درباره ی کیفیت و ماهیت استیت مسلمانان سوالات جدی معرفتی طرح کرد. رابطه استیت و مذهب از نسبت تضاد و تکامل پیروی می کند. آنها در عین حال که متضادند، امکان تکمیل یکدیگر را دارند. این دو می توانند به جنگ دائمی با یکدیگر بپردازند یا به صلح نسبی و توازن برسند اما آنها هیچ گاه یکی نیستند.