کتاب ماکاموشی، پیتزای داغ برای کنت اشراف زاده

Makamoushi 8
جزیره ی جوندگان جسور ۸
کد کتاب : 2563
مترجم :
شابک : 9786008869276
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 135
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 16
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

معرفی کتاب ماکاموشی، پیتزای داغ برای کنت اشراف زاده اثر جرونیمو استیلتن

به « ماکاموشی » ، جزیره ی موجودات زبل و باهوش خوش آمدید! این کتاب به نویسندگی « جرونیمو استیلتن » به انتشارات هوپا روانه بازار فرهنگ و ادب شده است. کتاب « ماکاموشی » یکی از داستان های ماجرا جویانه ای است که با داستان و تصاویر و رنگ های جذاب مناسب کودکان در رده سنی 7الی 13 ساله می باشد. این کتاب پس از انتشار مثل توپ صدا کرد و حسابی پرفروش شد! از پنیر سوئیسی تازه ، خوشمزه تر و از پنیر چدار کهنه تند وتیزتر است. سیبیل چسب و بامزه اند ، خنده دار و فراموش نشدنی ، دهنتان را آب می اندازند . بجنبید. از دست ندهید.

در قسمتی از متن کتاب می خوانیم که پسرعموی خرابکار شخصیت داستان ما در سرزمین موش های خون آشام گیر افتاده بود و قبل از اینکه حتی یک کلمه جیک بزند، خواهرش ، ته آ ، فلانی را کشاند به کناری و برد سرزمین موش های خون آشام تا او را نجات بدهد . او چه می دانست که دز آنجا با چه معماها و صحنه های ترسناکی روبه رو خواهد شد و چه موجوداتی در قلعه ی کنت اشراف زاده انتظارشان را می کشند؟
گفتنی است کتاب « ماکاموشی » به همت محبوبه خدایی در 135 صفحه ترجمه و به چاپ رسیده است.

کتاب ماکاموشی، پیتزای داغ برای کنت اشراف زاده

جرونیمو استیلتن
الیزلبت دمی (Elisabetta Dami) (1958- ) نویسنده ایتالیایی ادبیات کودک است که به دلیل نگارش سری کتاب‌هایجرونیمو استیلتن مشهور است.
دسته بندی های کتاب ماکاموشی، پیتزای داغ برای کنت اشراف زاده
قسمت هایی از کتاب ماکاموشی، پیتزای داغ برای کنت اشراف زاده (لذت متن)
موش گنده ای آمد دم در و پرسید: «شام میل دارین آقا؟» دهانش یک بویی می داد انگار تک تک آن غذاها را همین الان خورده. از بوی گند دهانش نفسم بند آمد: «نه ممنونم! ولی می شه لطفا راه قلعه ی کنت فان موشف رو بهمون نشون بدین؟» موشه توی یک چشم به هم زدن یک بطری گنده از جیبش بیرون کشید و یک قلپ از مایع داخلش نوشید. با توجه به بویش احتمالا آب سیر بود. جیر کشید: «از اینجا گم شین!» و در را محکم روی پوزه هایمان بست. جریان جوندگان آنجا و سیرهایشان چه بود؟ حالا که فکرش را می کردم هر موشی سر راهمان دیده بودیم، گردن بند سیر انداخته بود. بعضی هایشان دست بند سیر داشتند و روی همه ی درها یک حلقه سیر آویزان شده بود. با خودم گفتم: «نه! همه ی این چیزها اتفاقی نیست.» راستش فقط یک دلیل داشت که جوندگان آنجا آن قدر سیر از خودشان آویزان کرده بودند. تمام تن و بدنم لرزید.. شنیده اید بعضی ها می گویند سیر برای دور نگه داشتن خون آشام ها بهترین چیز است؟…