این کتاب مرا عصبانی کرد. چیزی که باعث عصبانیت من شد این بود که افراد زیادی در این کشور نیاز به خواندن آن دارند، که باید آن را بخوانند و از خواندن آن بسیار بهره مند خواهند شد...و آن ها این کار را نخواهد کرد. آنها در عوض به تماشای یک نمایش تلویزیونی می نشیند. اگر همه مانند کن واتانابه تصمیم گیری می کردند، جهان جای بهتری می شد.
این یک آغازگر عالی برای حل مشکلات است.
مسئله گشایی روندی است که می توان آن را به چهار مرحله تقسیم کرد: (1) درک وضعیت موجود؛ (2) تشخیص علت اصلی مسئله؛ (3) طرح ریزی یک برنامه ی قابل اجرا؛ (4) اجرای برنامه تا آنجا که مسئله حل شود و در صورت لزوم اعمال اصلاحات. این چهار مرحله باهم اند و از هیچ کدامشان نمی توان صرف نظر کرد. پیش از آنکه بخواهی گره مسئله ای را باز کنی، اول از همه باید درک کنی که مسئله ای وجود دارد. دوم اینکه تشخیص علت اصلی مسئله کفایت نمی کند. تو باید خوب به این فکر کنی که چگونه می شود گره مسئله را گشود و بعد از آن واقعا اقدام های لازم را برای حل مسئله به عمل درآوری. مسئله گشایی آمیزه ای از فکر و عمل است. صرف انجام این یا آن مرحله تو را به جایی نمی رساند.
مسئله گشایی استعدادی نیست که عده ای آن را داشته باشند و دیگران حسرتش را بخورند. مسئله گشایی یک شیوه تفکر است که باید آن را یاد بگیریم و به آن عادت کنیم. با افزایش مهارت های مناسب اتخاذ روش درست فکر کردن، هر کسی می تواند فردی مسئله گشا بشود. مسئله گشایی وقتی آسان است که تو بدانی چگونه یک هدف مشخص در نظر بگیری، بفهمی چگونه باید به آن هدف برسی و آن را تا آخر دنبال کنی و آماده باشی، ضمن بررسی پیشرفت هایت اگر لازم باشد نقشه ات را تغییر دهی.
کتابی ساده و روان با مضمون مهم برای درک درست هر مسئله و کشف راه حلهای مناسب که در قالب چند مثال کاربردی شرح داده شده. کاش این کتاب را در کنار کتاب کار و فناوری برای بچههای اول دبیرستان ارائه میداند.