معصومه صفایی راد از نویسندگان جوان کشور است که در زمینه ی ترجمه ی آثار مهمی نیز فعالیت داشته. وی در اثری متفاوت با نام به صرف قهوه و پیتا، سفرنامه ای را به نگارش درآورده که بیش از آن که شرح سفر باشد، شرح احوالات و زندگی انسان هاست. این سفرنامه که شرح مسافرتی ده روزه در کنار جمعی از نویسندگان و هنرمندان به کشور بوسنی و هرزگوین می باشد، حاوی مکالمات و مشاهداتی است از کشوری که در سال های دور مورد ظلم و نسل کشی مردم مسلمانش قرار گرفته و سال های سال است که خود را از جنگ باز می یابد. در سال های نه چندان دور دهه ی هفتاد شمسی، مردم ایران از طریق عکس ها و تصاویری که از جنگ بوسنی در تلویزیون پخش می شد، این رویداد دلخراش تاریخی را نظاره می کردند و کمک های مردمی خود را از طریق مساجد برای مردم مظلوم و جنگ زده ارسال می کردند.
صدای اس ام اس موبایلم می آید: «شما به شبکه صربستان متصل شدید. نرخ مکالمه ...» دیگر مطمئن می شوم دزدیده شدیم! بقیه به تئوری دزدیده شدن می خندند ولی من فراوان خوانده ام. توی بالکان جنگ تمام نمی شود؛ از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. وضعیت صلح اینجا آتش زیر خاکستر است. صرب های منطقه دل خوشی از حضور ما ندارند و به زور مجامع بین المللی این چند روز پیاده روی را تحمل می کردند. همین روزها که ما اینجا هستیم، شبکه تلویزیونی الجزیره بالکان نظرسنجی کرده که راتکو ملادیچ و رادوان کاراجیچ، فرماندهان صرب این جنگ، که در دادگاه لاهه هم محکوم شده اند، قهرمان جنگی هستند یا جنایتکار جنگی؟ شصت درصد از شرکت کنندگان رای به قهرمان بودنش داده اند! بقیه کتاب هایی که خوانده ام در ذهن مرور می کنم که ببینم دقیقا چه بلایی قرار است سرمان بیاید.
همین روزهای سفر ما هم در حال پخش سریال soz «عهد» بودند، سریالی اکشن درباره حضور سربازان ترکیه ای در مبارزه با تروریست و داعش در سوریه. ترکیه یک جور اتوپیای آن هاست؛ مدینه فاضله. سهم مهاجرت به ترکیه هم در زمان جنگ زیاد است. در کل جمعیت بوسنیایی های ساکن ترکیه از بوسنیایی های بوسنی بیشتر است؛ بهتر است بگوییم بوشنیاک. اما بین سی ساله ها به بالا کسانی هستند که ایران را زمان جنگ یادشان هست. یک «دبار حمینی» (خمینی خوب) می گویند و معمولا خاطره ای از غذا و کمکی که از ایرانی ها گرفتند دارند. با این خاطرات خوش دوستمان دارند و تقریبا همه شان یک سوال می پرسند. ـ این همه سال کجا بودید؟! کجا بودیم؟ از صدقه سری صلح دیتون نبودیم. شرطی بود که امریکایی ها بعد صلح برای این کشور گذاشتند؛ خروج تمام نیروهای خارجی. کم کاری خودمان هم که البته همیشه حرف اول را می زند توی این طور کارهای فرهنگی.
نثر شیوا و زیبای خانم صفایی راد که مطمئنا در آینده از قلم و تجربیات ایشون بیشتر خواهیم شنید و لذت خواهیم برد. در عین سادگی بسیار خوب و دقیق فضا سازی کرده سفر رو و میتونم قدم به قدم باهاش همراه باشیم تو سفرش و اتفاقات گذشته نچندان دور سربرنیتسا رو و بلایی که سر مسلمانان تو اون برهه از تاریخ اومد رو روایت میکنه
اطلاعاتی به من داد که هیچ جا نشنیده بودم، و احتمالا اگه این کتاب رو نمیخوندم تا اخر عمر هم هیچ جا نمیخوندم و نمیشنیدم.اصلا بوسنی رو نمیشناختم. ممنون خانم صفایی راد که با اشتراک تجربه سفرتون این دونستن رو به من هدیه دادین
کتاب خیلی به دل من نشست...چند حس رو همزمان حس میکردم:خوشحالی برای خوندن از دختری که جرئت و جسارت این سفر مهم رو داشته،تعجب از این بابت که این نسل کشی چقدر خاموش و بی صدا مونده و درنهایت غمی که برای این مردم داشتم بنظرم واقعا ارزش خوندن رو داره