شاید، من هم مثل کودکی که در پیاده رو بود، به هوا پرواز کنم. چرا که نه، چون دنیا همیشه تجربه های جدیدی را برای ما فراهم می کند و من هرگز به اندازه ی حالا سرزنده و آماده نبوده ام. به هرحال، مگر صد سال برای چوب زبان گنجشک کوهستانی سرد و گرم چشیده ای مثل من مدتی طولانی است؟
و چه صبحی بود! من هرگز قرمزی درختان افرای مردابی را که کنار هر آبگیر و مرداب دیدیم، درخشش زرد درختان غان و نارون، و قرمزی آتشین یاسمن هایی که حصارها را طوری جلوه می دادند که گویی آتش گرفته بودند و می سوختند، فراموش نخواهم کرد. تمام طول مسیر تا پورتلند پوشیده از گل های رویینه و مینا بود.