نقد اثر هنری به آن اعتبار می دهد. پس هنرمندان دوست دارند که کارشان نقد شود. اما من هنرمند، نگاهی کاملا عکس این دارم. در هرحالی بدبینم و هیچ اهمیتی هم به نقدشدن نمی دهم. اثر هنری خلق می کنم، چون از این کار لذت می برم. عاشق اینم که در آتلیه باشم و به خلق هنر بپردازم. البته انکار نمی کنم که هر ازگاهی، از تحسین شدن آثارم خوشحال می شوم؛ اما منتظر این تحسین نمی مانم و به هیچ رو، از رخ ندادنش دلخور نمی شوم. نقد یا تحسین، در بهترین حالت، دومین یا سومین دلیلی است که به خلق هنر می پردازم. نقد هنر بیش از هرچیز، فعالیتی اقتصادی است. نقد هنر، مثل سبک راک اند رول در موسیقی است. همه چیز دور هیاهو و ظاهر خواننده و نوازندگان می گردد. فکر نمی کنم نقد واقعا با تقدس خلق هنر در آتلیه ی هنرمند و با مقصود هنر، ارتباطی داشته باشد. نقد وقتی برایم مفید است که در ادراک و فهم اثرم به من کمک کند. من با احساس هایم کار می کنم و در برخی لحظه ها، لازم است که برگردم و با ریزبینی محصول تلاشم را بازبینی کنم. نقد خوب می تواند در این کار به من کمک کند.
مطالعه ی فلسفه به منظور درک چگونگی تکامل ذهن و اندیشه ی بشر در طول زمان، اهمیت بسیاری دارد