این وقوف به کیفیت مشکل ساز و گیج کننده واقعیت تا حدودی برمیگشت به این تشخیص آرون که میگفت میان دنیای او و دنیای مشاهده گران اجتماعی بزرگ زمانه پیش تر فاصله ای وجود دارد. آرون میگفت که اوگوست گنت می توانست دنیا را طبق قواعد شسته رفته پوزیتیویسمی نظم و نسق بدهد که همه جا کاربرد داشت. توکویل می توانست مشاهدات اجتماعی خود را از چیزی که به نظرش مظهر جهان شمول امریکایی دموکراسی بود ذیل نظریه ای در باب محاسن و معایب دموکراسی قرار دهد. مارکس می توانست نوشداروی جهان شمول سوسیالیسم را به عنوان راه حلی برای آینده و در نتیجه برای تبیین آینده نگرانه تضادهای دنیای خود به کار ببرد. اما مفسر نیمه قرن بیستم چنین یقین هایی در اختیار ندارد
پس وقتی میگوییم رمون آرون رئالیست بود منظورمان چیست؟ به تعبیر صرفا فلسفی، او به احتمال قریب به یقین رئالیست بود. اما خود او وقتی خودش را رئالیست می خواند منظورش این نبود. منظورش این بود که در تلاش هایش برای درک کردن جهان، هرچیزی را که در جهان واقعی می دانست و فقط چیزی را که واقعی می دانست در نظر می گرفت.