آیزایا برلین (۶ ژوئن ۱۹۰۹ – ۵ نوامبر ۱۹۹۷) فیلسوف سیاسی، اندیشهنگار و نظریهپرداز سیاسی و استاد دانشگاه و جستارنویسی بریتانیایی بود. آوازهاش در بیشتر عمر مرهون دفاع از لیبرالیسم، گفتگوهای مهم و درخشان، حمله به تحجر، تعصب و تندروی سیاسی و نوشتههای قابل فهم در زمینهٔ تاریخ اندیشههاست. وی در خانوادهای متمول و یهودی در ریگا پایتخت لتونی، (در آن زمان لتونی جزء روسیه بود) بهدنیا آمد. پدرش مندل برلین، تاجر ثروتمند چوب بود. خانوادهٔ برلین در ۱۹۱۵ به شهر آندرهاپل در روسیه و در ۱۹۱۷ به پتروگراد (لنینگراد بعدی و سنپترزبورگ کنونی) نقل مکان کردند و در جریان هر دو انقلاب روسیه در ۱۹۱۷ در آنجا حضور داشتند. با وجود آزارهای بلشویکها، در ۱۹۲۰ اجازه یافتند به ریگا برگردند. وی در سال ۱۹۲۱ به همراه خانوادهاش به انگلستان مهاجرت کرد و در حومهٔ لندن مستقر شدند. او به دبیرستان سنت پل و سپس به کالج کورپوسکریستی در دانشگاه آکسفورد رفت و در آنجا تاریخ و زبانهای باستانی و سیاست و فلسفه و اقتصاد خواند. در ۱۹۳۲ در نیوکالج به سمت مدرس و به فاصلهٔ کوتاهی به عضویت هیئت علمی کالج اُلسولز در آکسفورد منصوب شد که در محیط دانشگاهی بریتانیا افتخاری استثنایی بود. در جنگ جهانی دوم او مسئولیتهایی در سفارت بریتانیا در واشینگتن و نیویورک به عهده داشت و سپس سفری به اتحاد جماهیر شوروی کرد و در آنجا با شماری از روشنفکران روسی که از تصفیهها جان سالم به در برده بودند، به خصوص دو شاعر یعنی آنا آخماتوا و بوریس پاسترناک آشنا شد. این آشناییها باعث شد مخالفت او با کمونیسم محکمتر و سرسختانه شود. پس از جنگ به آکسفورد برگشت. گرچه تا اوایل ۱۹۵۰ به تدریس و نگارش در فلسفه پرداخت اما توجهش به تاریخ سیر اندیشهها به ویژه تاریخ روشنفکری روسیه، تاریخ نظریههای مارکسیستی و سوسیالیستی و نهضت روشنگری جلب شده بود. آیزایا برلین با اینکه مانند اکثر فیلسوفان سیاسی قرن بیستم مهاجر بود، اما در مقایسه با افرادی چون هانا آرنت، هربرت مارکوزه، فریدریش فون هایک و کارل پوپر، در سنین پایینتری (چهار سالگی) به کشوری که وطن بعدیاش شد، وارد شد. با اینکه او پناهندهای گریخته از بلشویسم بود و نه نازیسم، اما افراد خانوادهٔ او طی جنگ جهانی دوم در لتونی به دست نازیها کشته شدند؛ بنابراین، تجربهٔ او از ضربههای هولناک سیاسی و نظامهای توتالیتر، دست اول و شخصی بود که بعدها تأثیر شگرفی بر نوع تفکر و نگاه سیاسی او داشت. علت دیگر، تعلیم و تربیت بریتانیایی او بود. وی بهجز دو سال اقامت در واشینگتن دیسی و چهار سال در مسکو بقیهٔ عمر خود را در آکسفورد گذراند. او سپس به استادی کرسی چیچلی در نظریات اجتماعی و سیاسی (۱۹۵۷ – ۱۹۶۷) انتخاب شد و ملکه او را به لقب سر مفتخر ساخت. در ۱۹۶۷ رئیس کالج وولفسون شد و بالاترین نشان کشوری بریتانیا نصیب او شد. او سرانجام در ۵ نوامبر ۱۹۹۷ چشم از جهان فروبست و در قطعهٔ یهودیان قبرستان والورکوت آکسفورد به خاک سپرده شد.