زمین گیر شده ایم. خمپاره ها زوزه کشان امانمان را بریده اند. تانک ها جلو می آیند و تعدادشان از شمردن گذشته است. آر. پی. جی زن ها یکی پس از دیگری به زمین می افتند دشمن کاملا ما را محصور کرده است. از بیسیم چی فقط تکه های گوشت بر زمین مانده. دیگر گرایی وجود ندارد. به هر قیمتی شده باید خط را حفظ کنیم. بچه ها یک شبانه روز است که نخوابیده اند. آن قدر سرو صورتشان خاکی شده که به زور همدیگر را می شناسیم. سربازان دشمن پشت تانک هایشان پناه گرفته اند و رو به جلو در حال پیشروی هستند و یکسره شلیک می کنند. گلوله هایشان تمامی ندارد. دود و آتش به حدی است که چشم چشم را نمی بیند و...