نیاز به توضیح ندارد که با توجه به موضوع اصلی آن، در این قسمت از این نوشتار، غرض نه تبیین دقیق روان کاوی فرویدی بلکه تبیین رابطهٔ متقابل آن با هنر است و از این راه تبیین نخستین روش از روان اسطوره شناسی های هنری؛ روان سرنوشت. از دید تاریخی روان کاوی هنر را با اندکی اغماض می توان هم زاد خود روان کاوی محسوب کرد، چرا که بانی روان کاوی از ابتدا به روان کاوی هنر توجه ویژه داشت و تا انتها روان کاوی هنرمندان را هرگز فرو نگذاشت؛ اما این میان نباید از نظر دور داشت که تا مدت ها تمامی مطالعات روان کاوانهٔ فروید در حیطهٔ هنر تنها به «ساحت خلق» محدود می شد، درحالی که روان سرنوشت در حکم یکی از روش های روان اسطوره شناسی هنر به «ساحت درک» از حیطهٔ هنر مربوط می شود. توضیح این که خلاقیت هنری در منظر فروید از اهم مکانیسم های دفاعی۳۵ محسوب می شود و مکانیسم دفاعی به نوبهٔ خود از اصول بنیادین نظام فکری او است، نظامی که تا اساس آن تبیین نشود نمی توان به اصول آن پرداخت. پیش تر گفته شد که فروید در ابتدا به سادگی تمام بر آن بود که برخی از آسیب های عصبی ریشه در رویدادی دارند که پیش ترها روان فرد را رنجانده است، فرد به دلایل متعددی در لحظهٔ وقوع آن رویداد از واکنش طبیعی به آن پرهیز کرده است و به مرور زمان خودآگاهی فرد وقوع آن رویداد را اساسا فراموش کرده است و از این فرآیند در ناخودآگاهی فرد نیرویی تولید شده است به نام لیبیدو که به مراتب آزارنده تر از خود آن رویداد است. درحالی که بعدها با تبیین تمامی ظرایف و پیچیدگی های نظام فکری خود بر آن شد که رویداد مذکور می تواند نه برای خود فرد بلکه برای نیاکان او یا حتی اساسا نوع انسانی رخ داده باشد. جای توجه دارد که اینجا صحبت از لحاظ وجه جمعی برای ناخودآگاهی است. چنان که فروید در واپسین کتاب خود، موسی و یکتاپرستی، در این خصوص می نویسد: «به طور کلی فکر می کنم مطابقت میان فرد و گروه] جمع[در این مورد، تقریبا کامل است؛ توده ها مانند فرد، تأثرات گذشته را به صورت «یادواره» حفظ می کنند» (فروید، ۱۳۹۶: ۱۲۰)؛ و توضیح می دهد که خاطرات جمعی نیاکان چگونه از طریق وراثت به نسل های پسین منتقل شده و در وجه جمعی ناخودآگاهی آنان منجر به تولید لیبیدو می شوند. از دید فروید این مهم در فرامن رخ می دهد چرا که «فرامن از من قدیمی تر است و من تحت تأثیر جهان خارج از فرامن جدا گشته؛ همچون پوسته که از درخت جدا می شود؛ و در فرامن است که تمام اعمال غیرارادی ابتدایی ما عمل می کنند» (همان: ۱۲۲).
در واقع نام بسیاری از سندروم های روانی، ریشه در تحلیل روانشناختیِ شخصیت های داستانی دارد