راستی آب وهوای درون تو چیست؟
همه ی ما می دانیم که هر شهر و کشوری آب و هوا و زیست بوم مختص به خودش را
دارد. آب وهوای شهرهای شمالی ایران ما مرطوب است. در یک آب وهوای مرطوب
توقع داریم که برنج و مرکبات کشت کنیم. در ضمن مدل ساختمان سازی هر شهر و
استانی بسته به نوع آب وهوایش با شهر دیگر فرق دارد. خانه های شهرهای شمالی
ایران سقف های شیروانی دارد و در شهرهایی با آب و هوای گرم و خشک مثل شهرهای کویری خانه ها اغلب بادگیری و گنبدی شکل است. هیچ وقت انتظار ندارید در شهرهای کویری برنج یا مرکبات کشت کنید یا خانه هایی با سقف های شیروانی
بسازید.
در هر آب وهوایی، ما می توانیم توقع رشد و پرورش یکسری از درختان و گیاهان را
داشته باشیم که با اقلیم آن آب وهوا همخوانی داشته باشد و همین طور نتایج و دستاوردهای کشاورزی و ساختمانی ما وابسته به آب و هوای هر منطقه است.
خیلی از شما داستان زندگی من را می دانید یا تا حدودی
با گذشته ی من آشنایی دارید. در کتاب مسیر رشد، تمام قسمت هایی را که از زبان
یک کودک نوشتم، خاطرات دوران کودکی خودم بود. پدرم یکی از بازاری های قدیمی تهران بود. یک مرد«زئوس تایپ» که عاشق پسرهای زبروزرنگ بود و متاسفانه یا
خوشبختانه من در دوران کودکی خیلی منزوی و گوشه گیر بودم. در واقع یک پسربچه
ی«هادس تایپ» و رویاپرداز محسوب می شدم. تا سنین نوجوانی و اوایل جوانی از
پدرم رنجش های زیادی داشتم. یادم می آید که پدر همیشه به من می گفت، «تو
پخمه و بی عرضه هستی، تو هیچی نمی شی، اگر من نباشم از گرسنگی می میری» و
من به خاطر تمام رنجش هایی که از پدرم داشتم با خودم عهد بستم که هرطور شده و
به هر قیمتی از پس
خودم بربیایم و به جایگاه و موقعیتی بالاتر از پدرم برسم و همین
طور هم شد. آپارتمان، تفریحات آن چنانی، کارخانه ی تولیدی، کلی زمین و...