نمی توانم بگویم سنگ بنای آن چه وقتی، کجا، با کدام نگاه یا کلمات گذاشته شد… قبل از اینکه بفهمم چیزی شروع شده کار از کار گذشته بود.
جین آستین، 1817 - 1775 نویسنده ی انگلیسی؛ غرور و تعصب، ب 3، ف 18
آه، این بهار عشق
مانند شکوه ناپایدار روزهای بهاری ست،
و دمی دیگر پاره ی ابری آن را می رباید.
ویلیام شکسپیر، 1564 - 1616، شاعر و نمایش نامه نویس انگلیسی؛ دو نجیب زاده ی ورونایی، پ 1، ص 3
عشق با یک استعاره آغاز می شود. به عبارت دیگر، عشق از لحظه ای آغاز می شود که زنی خود را با یکی از کلماتش در حافظه ی شعری ما حک می کند.
میلان کوندرا؛ سبکی تحمل ناپذیر هستی، ب 5 (سبکی و سنگینی)، 12
عشق مثل این هتل های درجه ی دو است که همه ی تجملاتش در سرسرای ورودی آن است.
پل ژان توله، 1867 - 1920، شاعر و نویسنده ی فرانسوی؛ موسیو دو پور، ف 7، «دفترچه ی موسیو دوپور»
بهترین زمان زندگی شخص نخستین دوره ی عاشقی اوست، آنگاه که با هر دیدار و هر نگاه چیز تازه ای به خانه می آورد و با آن سرمست می شود.
سورن کی یرکگور، 1813 - 1855، فیلسوف دانمارکی؛ یا این یا آن، 1، «ترجیعات»
لحظه ای که عشق زاده می شود: زن نمی تواند در برابر صدایی که روح ترس خورده ی او را فرا می خواند مقاومت کند؛ مرد نمی تواند در برابر زنی که روحش به صدای او حساس شده مقاومت کند.
میلان کوندرا، 1929- ، نویسنده ی چک؛ سبکی تحمل ناپذیر هستی، ب 4 (تن و روان)، 21