داستانی مهیج... کتابی واضح و جذاب. آن را بخوانید.
[یک] ماشین زمان... انگار خودت در آنجا زندگی می کردی، در خیابان ها راه می رفتی و در طول زندگی پرتلاطم ملکه به او مشاوره می دادی.
«من سزار دیگری نمی خواهم. تو را می خواهم آنتونی و می خواهم به آنچه شایسته آن هستی برسی. به کم تر از تقدیرت راضی مباش.» «داری خیلی موضوع را بزرگ می کنی. تقدیر، مقام، شایستگی. اما من باید با واقعیات روبه رو شوم.» «آیا اتحاد با من این قدر نفرت انگیز است؟» خندید: «چطور می توانی چنین چیزی بگویی؟» «زیرا دایم می خواهی از آن بگریزی. مراقب باش وگرنه به اوکتاویان پیشنهاد اتحاد می دهم. او تشنه ی رسیدن به قدرت و افتخار است و تردید نخواهد کرد.» آنتونی نگران به نظر می رسید: «امیدوارم که حرفهایت شوخی باشد.»
گفتم: «یادت باشد که به تو چنین پیشنهادی کردم و تو نپذیرفتی.» از جا برخاستم و می خواستم از اتاق بیرون بروم. «نمی خواهم پیشنهادت را رد کنم، اما از نظر سیاسی…» «می دانم. عشق در جایی به پایان می رسد که سیاست آغاز می شود.»
936 صفحه با جلد شومیز ؟! 180هزارتومان ؟! واقعأ که !
درود. دوستانی که خرید کرده اند لطفا بفرمایند جلد کتاب گالینگور روکشدار یا همونطوری که تو اطلاعات رده شومیزه؟ ممنون از پاسختون.
درود، جلد شومیز هست.
یک کتاب عالی.