لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم می خواهی به آن خانه برگردی یا نه؟
لازم است گاهی از عبادتگاهت بیرون بیایی و ببینی پشت سر اعتقادات و باورهایت چه می بینی، ترس یا حقیقت؟
لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی و فکر کنی که چه قدر شبیه آرزوهای نوجوانی ات است؟
لازم است گاهی درختی یا گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی و غذا بدهی، ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی؛ گوگل و ایمیل و فلان را بی خیال شوی، با خانواده ات دور هم بنشینید، یا گوش به درد دل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن پاره برقی است یا نه؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی در تقسیم عشق، در نهایت تو برنده ای یا بازنده؟
لازم است گاهی عیسی باشی، ایوب باشی، انسان باشی ببینی می شود یا نه؟
و بالاخره لازم است گاهی از خود بیرون بیایی و از فاصله ای دورتر به خودت بنگری و از خود بپرسی که سال ها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم، آیا ارزشش را داشت؟
آری- زیبایی در فراتر رفتن از روزمرگی هاست…
کتاب مجموعه من و ما!